تسویه حساب

835 179 41
                                    

و اینم پارت دوم:)


«کریس»

دوباره به در تقه ای زدم و گفتم:

-سوهو خواهش میکنم بذار کمکت کنم...قول میدم بهت نگاه نکنم و همه چی همین جا بین خودمون بمونه. باشه؟

لحظه ای سکوت برقرار شد. نمیدونستم سوهو پشت اون در لعنتی داره چه کار میکنه یا لِی چه بلایی سرش آورده اما چیزی که ازش مطمئن بودم این بود که وقتی از این شرایط رد بشیم چنان درسی به لِی بدم که تا آخر عمرش فراموشش نکنه! بعد از مدت کوتاهی سوهو با صدای آرومی در جوابم گفت:

-قول میدی که نگاه نکنی؟...قول...قول میدی که عصبانی نشی؟

با بی تابی جواب دادم:

-قول میدم!

از پشت در شنیدم که سوهو نفسش رو بیرون داد و گفت:

-میتونی بیای تو...

قبل از اینکه وارد سرویس بهداشتی بشم آروم گفتم:

-یه لحظه وایستا...

و بعد سمت در اتاق رفتم و بستمش و دوباره به در سرویس بهداشتی ضربه ای زدم و گفتم:

-میخوام بیام داخل!

و بعد آروم در رو باز کردم و چون به سوهو قول داده بودم چشم هام رو ببندم با چشم های بسته دم در ایستادم و منتظر واکنش سوهو شدم. سکوتم باعث شد تا دوباره با نگرانی ازم بپرسه:

-چشمات بسته ست؟؟؟

در جوابش گفتم:

-میتونی نگاه کنی و از بسته بودنشون مطمئن بشی!

سکوتی برقرار شد و چون چشم هام بسته بودن نمیدونستم سوهو داره چه کار میکنه برای همین بعد از مکث نسبتا طولانی ای با صدای آرومی پرسیدم:

-مشکلت چیه سوهو؟

صدای بالا کشیدن دماغش رو شنیدم و بعد در حالی که صداش میلرزید بهم گفت:

-یه کم اوضاع خرابه

با کنجکاوی پرسیدم:

-چی شده مگه؟

سوهو جوابی نداد. میتونستم حس کنم که مثل تمام دفعاتی که ذهنش درگیره الان هم سخت مشغول فکر کردن هست و توی جواب دادن تردید داره. برای همین با لحن آرومی بهش گفتم:

-خجالت نکش سوهو...مشکلت رو به من بگو...

سوهو بعد از مکث کوتاهی در جوابم گفت:

-کامل بیا داخل و در رو ببند. ممکنه کسی بیاد توی اتاق و بفهمه که چی شده...

همونطور که چشم هام بسته بودن با استفاده از دست هام و لمس کردن در رو بستم و به سمت جایی که فکر میکردم سوهو باشه برگشتم. صدای نفس نفس زدنش رو میشنیدم که هر از گاهی با صدای بالا کشیدن دماغش قاطی میشد. دوباره با تردید گفتم:

Social Friend/دوست اجتماعیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang