!من یه ترسو هستم

811 194 34
                                    

سلام به همگی:) امیدوارم که حالتون خوب باشه:) ببخشید آپ داستان خیلی نامنظم شده و بین هر پارت داره فاصله ی زیادی میفته:( یه کم درگیر امتحانم و ثبت نام ترم جدید و انتخاب واحد بودم برای همین طول کشید بعدشم که هر چی مینوشتم اصن به دلم نمینشست. حتی بخوام صادقانه هم بگم بازم به دلم نمیشینه این پارت ولی خب زورم رو زدم و امیدوارم که خوشتون بیاد ازش:) ممنون که به من و داستان هام همیشه لطف داشتین:)

«سوهو»

کمی بعد از اینکه کریس رو توی پارک به حال خودش رها کردم و سوار تاکسی شدم که به آپارتمانم برگردم، گوشیم بی وقفه شروع به زنگ خوردن کرد. میدونستم این تماس ها از طرف کریس هست ولی اینقدر عصبانی بودم که بهشون توجهی نکردم. بیشتر از کریس از دست خودم عصبانی بودم که گول حرفاش رو خورده بودم و اجازه داده بودم اینقدر راحت ازم سوءاستفاده کنه. وقتی به آپارتمانم رسیدم گوشیم رو در حالی که همچنان زنگ میخورد روی کانتر آشپزخونه گذاشتم و لبه ی پنجره آپارتمانم نشستم و با عصبانیت به مردمی که توی خیابون در حال رفت و آمد بودن رو نگاه کردم. با خودم فکر میکردم یعنی ممکنه چند نفر از این آدما حالشون واقعا خوب باشه؟ چند نفرشون امروز با خبرهای بد مواجه شدن و روز سختی رو گذروندن؟ چند نفرشون مثل من دلشون میخواد بمیرن و از شر این زندگی راحت بشن و همین الان هم دارن به سمت جایی میرن تا با زندگی برای همیشه وداع کنن؟ در حالی که این افکار توی ذهنم میچرخیدن صدای زنگ گوشیم قطع شد و به جاش چند ثانیه ی بعد صدای مسیج گوشیم بی وقفه به گوشم رسید. لابد کریس از زنگ زدن بهم ناامید شده بود و حالا داشت خودش رو با مسیج دادن بهم خفه میکرد. با کلافگی چشم هام رو بستم و سرم رو به زانوهام تکیه دادم. باید چیکار میکردم؟ چرا هیچی درست پیش نمیرفت؟ من داشتم تقاص چه گناهی رو پس میدادم؟ صدای مسیج گوشیم دائم میومد و داشت اعصابم رو بیشتر بهم میریخت. از روی لبه ی پنجره بلند شدم و گوشیم رو برداشتم. شونزده تا تماس از دست رفته از طرف کریس داشتم. پیام های گوشیم رو چک کردم و دیدم حدسم درست بوده. کریس بهم پیام داده بود:

-سوهو کجایی؟

-چرا جوابم رو نمیدی؟

-داری چیکار میکنی؟

-میخوای خودت رو بُکُشی؟

-برگشتی آپارتمانت؟

-خواهش میکنم جوابم رو بده!

-نگرانتم لطفا جوابم رو بده!

-خواهش میکنم حداقل بهم بگو زنده ای!

-دارم میام آپارتمانت...

وقتی داشتم پیام هاش رو میخوندم یهو یه نفر با شدت در آپارتمانم رو زد و بعد صدای کریس در حالی که داشت نفس نفس میزد از پشت در اومد:

-سوهو...اینجایی؟...خواهش...میکنم...در رو...باز کن!

توی همون حالتی که گوشیم دستم بود بی صدا به در آپارتمانم زل زده بودم که دوباره صدای کریس اومد:

Social Friend/دوست اجتماعیWhere stories live. Discover now