تولدت مبارک

884 201 171
                                    


سلام به همگی:) امیدوارم حالتون خوب باشه و نماز و روزه هاتون هم قبول حق:) توی این بلبشو کرونا هم خیلی مراقب خودتون باشین و مریض نشین:) قبل از شروع داستان دو نکته رو بگم:

1.اگر من رو فالو دارین که هیچ چون براتون میاد اما اگر ندارین وقتی که میایین و میبینین داستان آپ نشده حتما قسمت اعلاناتی که توی پروفایلم هست رو نگاه کنین چون اونجا علت آپ نشدن رو توضیح دادم براتون:)

2.به تمام خواننده های جدید داستانم خوش آمد میگم و مرسی که معتاد داستانم شدین:)) شما خیلی به داستانم لطف دارین و اگر جایی حس میکنین که میتونین به بهتر شدن قلمم کمک کنین حتما من رو از نظرات سازنده تون محروم نکنین و به بهتر شدنم کمک کنین:)

و در نهایت این شما و این هم یه پارت خیلی طولانی:)


«سوهو»

+سوهو!...بیدار شو!...هی سوهو!...

شخصی از فاصله ی دور داشت صدام میزد و من اینقدر خسته بودم که حتی نمیتونستم در واکنش به صداش پلک هام رو از هم باز کنم. به طرز عجیبی احساس سنگینی میکردم و دلم میخواست همچنان به خوابیدن ادامه بدم ولی صدای اون شخص دائم مزاحمم میشد و نمیذاشت که بخوابم...

+بلند شو خرگوش کوچولو!...پاشو دیگه چقدر میخوابی؟؟؟!!!...

اینبار صدا از فاصله ی نزدیک تری میومد و صاحب صدا برای بیدار کردنم چند بار تکونم داد. در واکنش به کاری که میکرد در حالی که چشمام هنوز بسته بودن با بدعنقی جویده جویده گفتم:

-بذار...بخوابم...

صاحب صدا خنده ای کرد و گفت:

-بلند شو تنبل! امروز تولدمونه!

چند لحظه طول کشید تا چیزی رو که شنیده بودم پیش خودم تحلیل کنم و متوجهش بشم. اما به محض فهمیدنش بلافاصله چشمهام رو باز کردم و به سمتی که صدا میومد چرخیدم. سوهیون با همون لبخند همیشگیش کنارم روی تخت نشسته بود و به قیافه ی حیرت زده ام نگاه میکرد. اینقدر از دیدنش شوکه شده بودم که تنها تونستم بدون اینکه صدایی از گلوم در بیاد چندبار دهنم رو باز و بسته کنم و با چشم های از حدقه بیرون زده بهش زل بزنم! سوهیون که از واکنشم خنده اش گرفته بود گفت:

-چرا این شکلی شدی؟ مگه روح دیدی؟

بالاخره بعد از کلی دست و پا زدن تونستم با صدای ضعیفی بریده بریده بگم:

-تــ...تو...چطـــ..وری؟...

سوهیون در واکنش به حرفم نفسشو بیرون داد و با بی خیالی گفت:

-من که متوجه نشدم چی داری میگی...

و بعد شونه ای بالا انداخت و در ادامه ی حرفش با خوشحالی گفت:

Social Friend/دوست اجتماعیWhere stories live. Discover now