اولین قرار

924 213 16
                                    


«کریس»

باورم نمیشد که پیشنهادم رو قبول کرده باشه. البته راضی کردنش آسون نبود ولی اونقدری هم که فکرش رو میکردم سخت نبود. خودم هم نمیدونم چرا این پیشنهاد رو بهش دادم؟ عمر آشنایی ما با همدیگه در بهترین حالت شاید به یک ساعت میرسید ولی من یهویی تصمیم گرفته بودم تا راجع به لیست مردنم باهاش حرف بزنم و برای انجام بعضی از کارهای توش ازش کمک بگیرم! وقتی که قبول کرد تا کمکم کنه توقع داشتم حسابی خوشحال بشم ولی در عوض احساسات مختلفی رو هم زمان داشتم تجربه میکردم. احساساتی مثل سردرگمی، تردید، ترس و در نهایت کمی خوشحالی! تصمیم گرفتم که زیاد خودم رو درگیر احساسات متضادم نکنم و تمام تمرکزم رو روی کارهایی که قرار بود باهمدیگه انجام شون بدیم بذارم. اون شب قبل از اینکه بخوابم لیست مردنم رو که همیشه با خودم همه جا میبردمش از توی کیف پولم بیرون آوردم و روی مورد "داشتن یه دوست اجتماعی" خط کشیدم و بعد به کل لیست نگاهی انداختم. تقریبا تمام کارهایی که قبل از این مورد نوشته بودم رو انجام داده بودم. لبخندی زدم و دوباره لیست رو توی کیف پولم گذاشتم. حالا نوبت تجربه کردن موارد دیگه ی لیستم بود...

شب جشن تولد سهون موقع خداحافظی شماره ی سوهو رو ازش گرفتم و فردای همون شب باهاش تماس گرفتم تا مطمئن بشم زیر حرفش نزده باشه. خوشبختانه سوهو هنوزم سر حرفش بود و برای اولین موردی که توی لیستم نوشته بودم باهاش توی یه کافی شاپ قرار گذاشتم. سوهو سر قراری که گذاشته بودیم یا بهتر بگم گذاشته بودم، با بی میلی و تاخیر زیاد اومد و بی توجه به اطرافش و یا اینکه چیزی سفارش بده جلوم نشست و با نگاه سردی بهم خیره شد. این رفتارش باعث شد یه لحظه از دادن پیشنهاد کمک بهش پشیمون بشم و دست و پام رو گم کنم ولی زود خودم رو جمع و جور کردم و سعی کردم سر صحبت رو باهاش باز کنم. در حالی که دستهام رو دور ماگم حلقه کرده بودم با لحن شادی پرسیدم:

-تا الان روز خوبی داشتی؟

سوهو بدون هیچ حرفی همونجوری بهم زل زده بود و مشخص بود که قراری نیست ازش جوابی بگیرم پس بعد از مکث کوتاهی دوباره ادامه دادم:

-خب فرض رو بر این میگیریم که روز خوبی داشتی. منم روزم بد نبود. مثل همیشه رفتم سر کار و همون کارای همیشگی شرکت رو انجام دادم ولی چیزی که باعث میشد حس خوبی داشته باشم قرار امروزمون بود. ممنون که قبول کردی کمکم کنی و سر قرار اومدی. راستش اولین موردی که توی لیستم بعد از پیدا کردن دوست اجتماعی نوشته بودم این بود که باهاش برم سر یه قرار...

سوهو بعد از شنیدن کلمه ی رفتن سر قرار نگاهش از حالت سرد به حالت تهاجمی تغییر کرد و با لحن تندی گفت:

-فکر کردم قراره توی یه سری کارا کمکت کنم نه اینکه نقش معشوقه ات رو سر قرار بازی کنم

Social Friend/دوست اجتماعیHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin