part2

188 31 6
                                    

در همون حال که دستکش های چرم رو از دست هاش در میورد با قدم های محکم و مقتدر وارد کاخ شد.
دستش رو میون انبوه موهای نقره ای رنگش کشید.

کوچکترین پرتو نوری بین راهرو های طویل و عریض کاخ وجود نداشت. به هر حال چه احتیاجی به نور بود وقتی خودش سیاهیِ مطلق بود؟!

لب های برجسته اش رو با زبون تر کرد یا به عبارت دیگه داشت ته مونده های مزه اون روح پاک رو از دور دهنش لیس میزد!

نیشخند عجیبی لب هاش رو کش آورد و شعله درون چشم هاش بیشتر از قبل زبونه کشید.

این طعم...این بو...
واو...لطافت و پاکی...
دقیقا همون چیزی بود که برای حفظ قدرت خودش و امپراطوریش نیاز داشت!
یک روح پاک برای استحکام امپراطوری شیطان!

فلش بک-شب قبل

تمامِ سالن چند هزار متری که ازش به عنوان سالن تصمیمات یاد می شد، با نور پردازی های قرمز رنگ، به حبابی غوطه ور در دریایی از خون بدل شده بود.
و شش مرد...زن...یا نه...شش موجود عجیب که کل هیبتشون رو با شنل هایی به رنگ شب مخفی کرده بودند، نزدیک به صندلی بزرگی که بی شباهت به تخت های سلطنتی امپراطور های یونانی نبود، ایستاده بودند.

هر شش تن حاضر در سالن، با صداهای عجیب و گاها زوزه های آرومی سعی داشتن تا با ارباب جوانشون صحبت کنن.

و اما ارباب جوان...
بی تفاوت به جویبار خونی که جلوی کفش های تمیز و براقش به راه افتاده بود -که منبعش جایی جز گردن بریده شده دختر بچه ای که کمی اونورتر افتاده بود نمیتونست باشه- پاهای بلندش رو روی همدیگه انداخت و همونطور که روی صندلی بزرگ و سلطنتیش لم میداد، دستش رو زیر چونه اش زد.

"ارباب! شما باید هرچه زودتر آخرین قربانی رو پیدا کنید!"

"درسته ارباب. پانزده سال گذشته!"

"ارباب قدرت شما در خطره!"

نیازی نبود تا به حرف های لوفنیسم* های پیش روش توجهی کنه!

آخرین قربانی؟
خیلی وقت بود که پیداش کرده بود!
پونزده سال گذشته؟
اینو خودش بهتر از هر کس دیگه ای میدونست البته با آمار دقیق ساعت و دقیقه و ثانیه اش!
قدرتش در خطر بود؟
چه خیال خامی! اون هیچ وقت اجازه نمی داد چیزی تهدیدش کنه!

دستش رو از زیر چونش آزاد کرد و سرش رو بالا گرفت.
لحظه ای بعد دسته های منبت کاری شده صندلی بزرگش اسیر دست های قدرتمندش شده بود و نگاه تیز و برّنده اش لوفنیسم های پر حرف رو وادار به سکوت می کرد.

"تمام تدابیر از قبل تعیین شدن! مرخصید"

*لوفنیسم یه اسم کاملا تخیلیه و تو داستان به افرادی که روح و موجودیت خودشون رو قربانی کردن تا در خدمت شیطان باشن _در اصل فاقد موجودیت هستن_گفته میشه که این قربانی کردن روح هم یسری روش خاص داره که چند قسمت بعد دربارش میخونید.

𝓵𝓪𝓼𝓽 𝓼𝓶𝓲𝓵𝓮 𝓸𝓯 𝓽𝓱𝓮 𝓶𝓸𝓸𝓷 "ᵏᴬᶤʳᶤᶳ"Where stories live. Discover now