part17

86 18 19
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه عزیزای دلم🌈
درسته تعداد ووت های پارت قبل تعدادی ک گفته بودم نشد...اما خب...جاست فور ریدرهای همیشگی ه گلم...💜
.
.
.
دستم را محکم بگیر...من تو را کنارم میخواهم...تا آخر دنیا...
.
.
.

همه چیز توی یک لحظه اتفاق افتاد.
موج ناشناخته از مبدایی نا مشخص مستقیم به سمتشون هجوم میاورد.

همه چیز در اطرافشون در حال مُردن بود!
درختان و گیاهان در چشم بر هم زدنی پژمرده و تیره می شدن. حشرات بی جون روی زمین می افتادند و رودخونه ها از حرکت می ایستادن...

انگار حیات توسط شخصی مجهول در حال بلعیده شدن بود!

"ک...کریس...اینجا..."

کریس بدون اینکه جوابی به جونگین ترسیده بده به سرعت بدن برهنه اش رو داخل کتش پیچید و از موتور پایین اومد.

جلوی جونگین ایستاد.
حضور نفرین شده ی شخصی با هاله ای که بوی تعفنش همه چیز رو فاسد کرده بود رو به خوبی حس میکرد.

اجازه نمی داد اتفاقی برای جونگین بیفته!
و تنها دلیلش این بود"اون شکار منه!"
همین دلیل دروغین برای خشم کریس وو کافی بود.

جونگین کمی به سمت جلو خم شد. با یک دست کت رو دور خودش نگه داشته بود و دست دیگه اش رو روی شونه ی کریس گذاشت.

سعی داشت از روی شونه ی کریس اون چیزی که حس می کرد رو ببینه.

درسته.
جونگین هم اون وجود پر از سیاهی رو حس کرده بود.
تا حدودی شبیه به کریس بود! یه شیطان دیگه! اما...یه فرق اساسی داشت...بوی ه تعفنی که حیات رو فاسد می کرد...

بالاخره شخصی که هر دو منتظر دیدنش بودن، از بین دو درخت قطوری که مقابلشون قرار داشت، بیرون اومد.

قدم هاش سبک بود.
ردای مشکی رنگش رو به آرومی عقب داد و سرش رو بالا گرفت.

حالا هم چهره اش و هم بدن کریهش قابل دیدن بود.

بجز اون ردای مشکی پوشش دیگه ای نداشت. پوست بدنش کنده کنده شده بود و بجای خون مایعی که بی شباهت به لجن مرداب های متعفن نبود، از زخم هاش بیرون می ریخت.

سرش مویی نداشت و وسط سرش فرو رفته بود...انگار با چکش وسط کله اش کوبیده بودن!
چشم هاش هر آن ممکن بود از کاسه بیرون بیفتن و دندون های زردش از لب هاش بیرون زده بود و ....

اوه گاد...
با دیدن لبخندش جونگین حس کرد غذایی که چند ساعت پیش خورده داره برمیگرده بالا!

"ارباب شیاطین! فکر نمیکردم به استقبالمون بیایید!"

با همون لبخند کریهش گفت و به صورت نمایشی تعظیم کرد.
پشت بند حرفی که زد، لوفنیت هایی که پشت درختان پنهان شده بودن کم کم از پناهگاهشون بیرون اومدن و مثل سردسته اشون مقابل کریس تعظیم کردن.

𝓵𝓪𝓼𝓽 𝓼𝓶𝓲𝓵𝓮 𝓸𝓯 𝓽𝓱𝓮 𝓶𝓸𝓸𝓷 "ᵏᴬᶤʳᶤᶳ"Where stories live. Discover now