◇Part 6◇

6.6K 715 22
                                    

صبح درحالی چشم وا کردم که فشار بازوش رو کمرم حس می شد.
دیشب اتفاق خاصی نیفتاد. تا اینجا فهمیدم که لی جانگ کوک آدم محتاطیه و بی گدار به آب نمی زنه!
سعی کردم آروم دستشو از دور کمرم وا کنم تا بیدار نشه ولی بدون اینکه پلکاشو وا کنه گره دستاشو محکم تر کرد!
_: صبح بخیر بیبی!
بالاخره پلکاشو وا کرد!
_: صبح بخیر! میشه ولم کنی؟!
_: میخوام ولی تو انقدر خوشگلی که نمی تونم خودمو کنترل کنم!!
_: پس من بهت کمک می کنم!
و با تموم زورم که با عصبانیت چند برابر شده بود از جام بلند شدم.
خنده بی حالی کرد و درحالیکه رو تخت نیم خیز می شد گفت:
_: باشه بیبی فعلا تو بردی!..امشب بازم برای دیدنت میام!
بی توجه به حرفاش، از اون اتاق زدم بیرون.
واقعا برام شخصه لی جانگ کوک مهم نبود. من فقط به جانگ کوک خودم اهمیت می دادم.
نرسیده به اتاقم صدای تهیونگ رو شنیدم.
_: جیمین صبر کن!
_:چیه؟!
_: دیشب...چیشد؟!
_: هیچ اتفاق خاصی نیفتاد!
_: هوووففف میدونستم. ازش مطمئن بودم.
_: تو میدونستی اسمش جانگ کوکه نه؟!
_: خوب معلومه. ما باهم دوستیم!
چشم غره ای بهش رفتمو درو وا کردم و رفتم تو. اونم پشت سرم اومد.
_: ببین قرار نیست تو تا آخر عمرت به هر کی جانگ کوکه واکنش نشون بدی! کلی آدم تو کره اسمشون جانگ کوکه!!
_: فقط خفه شو میخوام تنها باشم!
تهیونگ دید واقعا اعصاب ندارم، کوتاه اومد و بی حرف از اتاقم زد بیرون!
چرا هی داره زندگیم روز به روز گ*ه تر میشه؟!؟
.............

چند ساعت بعد ○○○
[ Jungkook pov ]
داشتم جرعه جرعه از مارتینیم می نوشیدمو از مزه اش با تموم وجودم لذت می بردم!
همیشه این کارم باعث میشد زودتر از زندگی ای که بیرون بار منتظرمه فاصله بگیرم.
نگاهم، رو دور و اطرافم می چرخید. بیشتر ترس اینو داشتم که اون پسره احمق دوباره برام دردسر درست کنه و مزاحمم بشه!!
کاپل های مختلف جلو چشمام تو هم دیگه بودن و جای جای بدن همو بی پروا لمس می کردن.
با دیدن چند تا کاپل مرد یاد جیمین و سماجتش می افتادم و عوقم می گرفت!!
حالم از تصور اون کار هم بهم می خوره!
همین جور می چرخیدم که نگاهم خورد به کاپل مردی که چند صندلی اونور تر از من نشسته بودن.
در واقع پسره قد بلند تر رو صندلی نشسته بود و پسر کوتاه تر رو پاش و پاهاشو دو طرف صندلی انداخته بود!
با دیدن وضعیتشون اومدم نگامو بردارم که حواسم رفت به پسر کوچیک تر!
سرشو عقب برده بود تا فضای بیشتری از گردنشو در اختیار اون مرد قرار بده. نیم رخش سمت من بود ولی همون نیم رخ برای تشخیصش کافی بود!!
خود پارک جیمین بود!! عاشق مدعی و سینه چاک من که داشت تو بغل یه مرد دیگه حال می کرد!!
وات ده هل کوک تو چرا الان طلبکاری؟!؟ اون میگفت عاشقته، صحیح! تو هم مگه عاشقش بودی؟!؟ مگه عشقتون بخاطرت یه طرفه نشده بود که الان شاکی هستی چرا جیمین داره خودشو به یکی دیگه میده؟!؟!
دستای اون مرد، باسن پر جیمینو فشار می داد و گهگاهی روی روناش می لغزید!
دیگه بیشتر از این تحمل دیدنشو نداشتم!!
همش هم بخاطر این بود که حالم از رابطه دو تا مرد بد میشه فقط همین!!
...............

[ Jimin pov ]

همش به خودم تلقین می کردم کسی که دستشو از زیر پیرهنم رو پوست کمرم می چرخونه جانگ کوکه!
کسی که داره گردنمو می بوسه و من براش ناله می کنم جانگ کوک خودمه!!
آه اگه می دونستی چقدر میخوامت! اگه میفهمیدی حسی که بهت دارم فقط یه هوس ساده نیست!
_: بیبی من نمیخوام اذیتت کنم! بهتره همین جا تمومش کنیم. فک کنم برا امشب کافی باشه!
صداشو دم گوشم شنیدم. نه این صدا مال جانگوک من نبود!!
سرمو چند بار تکون دادم و بدون اینکه حرفی بزنم یا تو چشماش نگاه کنم از رو پاش بلند شدم. خواستم بیشتر ازش فاصله بگیرم که مچ دستمو اسیر کرد!
_: چرا نمیزاری صداتو بشنوم جیمین؟! فک میکنی من تورو فقط برا لذت میخوام؟!
بازم سرمو بلند نکردم.
_: جیمین من...من نمی دونم دقیقا چه حسیه که دارم ولی نمیتونم دربرابرت خوددار باشم! میخوامت جیمین!...ولی نه اونجوری که تو فکر می کنی!
با شنیدن حرفاش بغض تو گلوم لونه کرد.
واقعا چقدر خوب میشد که اون حرفا رو با صدای عمیق جون جانگ کوک میشنیدم!
_: جیمین میشه باهام حرف بزنی؟!؟
همه جرعتمو جمع کردم و بغض و اشکمو پس زدم.
_: جانگ کوک!
_: جانم؟!

لعنت بهت تهیونگ!! اینم یه جور شکنجه اس نه؟!؟

_: من همچین فکری درموردت نمی کنم! فقط برام سخته یه شبه تصمیم بگیرم!
_: میفهمم عزیزم!...بهت هر چقدر بخوای وقت می دم تا عادت کنی!
بعدش دستاشو دور کمرم انداخت و سرشو گذاشت رو سینم و بغلم کرد!
موهاش خیلی شبیه موهای اون بود پس با رضایت دستمو بلند کردم و انگشتامو لای موهاش فرو کردم.
آهی از عمق سینه پر از غمم کشیدم و خودمو دست تقدیر سپردم!
●●●

[ Shameless ]Onde histórias criam vida. Descubra agora