◆Part 7◆

6.3K 688 44
                                    

[ Jungkook pov ]
من چم شده واقعا؟!؟
تو جاده خلوت داشتم با سرعت دویست تا میرفتم و بجای رانندگی همه حواسم به بدبختیای زندگیم بود!!
من آدم به ظاهر مرفه و بی دردی بودم که از هر طرف تحت فشار بود!!
از یه طرف پدرم که میخواد آتلیه رو ول کنم و بچسبم به مدیریت اون فروشگاهای کوفتی!
از یه طرف مادرم که به روشای مختلف سعی می کنه دختر برادرشوهرشو بهم بندازه!
و این وسط قطعا زن عموم هم بیکار ننشسته و پشت مادرمو هیچ جوره خالی نکرده و دخترشو به روشای مختلف به زور آویزون من میکنه!!

از یه طرف خود دختر عموم، یونا که جو گرفتتش و فکر می کنه عروس خونمونه پس هروقت بخواد میتونه تو خونمون یا محل کارم پلاس شه!!
از یه طرف هم خودمم که این افکار عجیب و غریب ولم نمی کنن! از کی تا حالا اون پسر برام مهم شده؟!؟

جیمین فقط یه هرزه البته از نوع مذکرشه که با هر کی خوشش بیاد یه شب می خوابه و ولش می کنه! واقعا چرا باید اینکه دو شبه تو بار حتی سمتم نگاه نمیندازه برام مهم باشه!؟

شایدم فقط تحت تاثیر بدنشو و عشوه هایی که برام ریخته این فکرارو می کنم؟!
حدس می زنم به امتحانش به ارزه! حداقلش می فهمم واقعا حسم به اون چیه و اگه یه هوس لعنتی بود دست از سرم برمیداره!!
...
[ Author pov ]

تهیونگ : میشه بپرسم به کدوم گناه نکرده مجازاتم می کنی جیمین؟!
تهیونگ برای بار هزارم تلاش کرد با جیمین یه صحبت کوچیک داشته باشه یا حداقل بفهمه دردش چیه تا بتونه اشتباهشو جبران کنه!
ولی بازم مث تموم دفعات قبل شکست خورد!

_: اینم بازی جدیدته نه؟! از اون پسره دلت پره سر من خالی می کنی؟؟
_: لطفا خفه شو!!
_: پس چی؟! چی شده که اینجوری ازم شاکی ای؟!؟ د لعنتی حرف بزن بفهمم چه خبر شده!
_: میخوای جبرانش کنی؟!
_: اگه اشتباهی کردم که دلخورت کرده آره میخوام جبرانش کنم.
_: پس گورتو گم کن تا چشمم به چشت نیفته!! تو واقعا چی فکر کردی که اونو انداختی وسط راهم؟!؟ تو خوب میدونستی من جون جانگ کوک و دوست دارم و چیکار کردی؟!
یه کی پیدا کردی که هم اسم اونه و فرستادیش تا هر بار با هر حرفی که بهم می زنه حسرت بخورم؟!

_: پس بگو این مرگته که باهام لج کردی!! بار اوله می بینم رو یکی اینطوری قفلی زدی حوری!
_: آره! من روش قفلی زدم. پس اینو تو گوشت فرو کن و سعی نکن حسی که بهش دارم و تحقیر کنی!!
_: بالاخره که چی! اون یه هموفوبیک عه! عشق تو ام یه طرفه اس!!
_: فقط خفه شو!
_: امشب که براش برنامه نریختی؟!
_: دلیلی نمی بینم کارامو بهت گزارش کنم ولی چرا که نه! دو روزه ندیدمش و اینا همش به لطف آدامسیه که بهم چسبوندی!!
_: تو که خوب بلدی ملتو سکه یه پول کنی!! هیچ کسو هم به زور تحمل نمی کنی! پس حتما یه خبراییه!!

جیمین برگشت و با یه قیافه ای که انگار داره به یه چیز فوق العاده چندش و منزجر کننده نگاه میکنه بهش خیره شد!

_: نگو دروغ میگم که باور نمی کنم!! تو یه نقشه ای تو کلت هست حوری جون که اونو نگه داشتی! احیانا که قرار نیس برات جای جانگ کوک شماره یکو پر کنه!!؟ یا بر فرض مثال عقده هاتو سرش خالی کنی؟!!؟؟
_: واقعا چرا دارم با حرف زدن با تو وقتمو هدر می دم؟؟
و بعد بی توجه به حضور تهیونگ برگشت سمت آینه و با صورتش یا موهاش ور رفت!!

تهیونگ همیشه درست حدس میزد! از این متنفر بود که برای تهیونگ مثل فیلم تکراری میموند که میشد لحظه به لحظه اشو حدس زد!!
..............
اون شب زودتر از شبای دیگه به بار اومده بود.
کلی درمورد این تصمیمش فکر کرده بود. تنها راه چاره برای رها شدن از این احساسات مضخرف همین بود. با اینکار برای همیشه بهش ثابت میشد که احساسش به جیمین فقط یه حس ضعیف و زودگذره.
......
_: جیمین?!
_: چیشده تهیونگ!?
برای اولین بار نگاه تهیونگ کلافه بود!
...........
[ Jimin pov ]

گیج بودم! هنوز باورم نمیشد واقعا امشب, قراره با جانگ کوک باشم!! با جون جانگ کوک!
استریتی که همش منو پس می زد!!
با وسواس آرایش کردمو اجازه دادم یکم از موهام بیاد وسط پیشونیمو چهرمو معصوم تر کنه!!
گوشواره های ظریف انتخاب کردم و یه گردنبند با زنجیر ظریف انتخاب کردم که گردنمو زیبا تر نشون بده!
لباسمو برخلاف روزای قبل که رنگای کم رنگ بود, زرشکی سیر انتخاب کردم با یه شلوار مشکی کاملا جذب!
باید امشب بهترین میشدم!!
قلبم هیچی نشده از هیجان می کوبید و از خوشحالی رو پام بند نبودم!!
تو یه کلام انقدر ذوق داشتم که میتونستم بال درارم و تا پیش جانگ کوک پرواز کنم!!
بالاخره اونو مال خودم کردم!! وقتی جانگ کوک راضی شده باهام باشه قطعا ازم خوشش اومده وگرنه اونو چه به رابطه با یه پسر!

[ Shameless ]Where stories live. Discover now