کنترل قدرت

3.2K 322 21
                                    

Jungkook's pov

با پنجمین تیری که خطا رفت. کلافه دستی تو
موهام کشیدم و اون ها رو به بالا دادم. دقیقا
نمیدونم امروز چه مرگم شده که اینقدر توی تیر
اندازی دارم گند میزنم. یه بار دیگه سعی کردم اما
بازم تیرم به خطا رفت. عصبی از این اتفاق دست
چپم رو بالا آوردم و کل هدف و ماکت رو آتیش زدم.

با حس دستی روی شونم برگشتم و جیمین رو دیدم
که نگران نگاهم می کرد.

×حالت خوبه هیونگ؟

+ نه جیمین نه اصلا خوب نیستم.

× برای امروز تمرین کافیه بهتره استراحت کنی.

+ بخوام تمرین کنم هم نمی تونم. صبر کن ببینم تو اینجا چیکار می کنی؟ مگه امروز اولین روز کلاست برای کنترل قدرت نیست؟


× چرا هست.

با ابروهای بالا رفته نگاهش کردم که با شیطنت خندید و گفت: بیخیال بابا. باد هم مگه کلاس کنترل قدرت میخواد؟ اینا رو بیخیال که سخن پی اس خوش تر است.

اخمامو تو هم کردم و گفتم: بیخود! می دونی اگه
بابا بفهمه کلاس تو پیچوندی چی میشه؟

×تو که بهش نمیگی... میگی؟

+ معلومه که میگم. تو تازه هیجده سالت شده و مجوز استفاده از قدرتت رو پیدا کردی. پس مثل یه پسر خوب برو سر کلاست.

×کوکی؟ هیونگ؟

+ جیمین میری یانه؟

× میشه نرم؟

+ خیلی خوب باشه نرو.

جیمین با خوشحالی خندید و گفت: واقعا؟

+ آره ولی از امشب پی اس ممنوع و همینطور لپ تاب و موبایلت هم بایگانی میشه.

جیمین که با این حرفم کاملا بادش خالی شده بود ، مشتی به سینم زد و گفت: خیلی خب باشه میرم اما اینو بدون که تو بدجنس ترین هیونگ دنیایی.

شونه ای بالا انداختم و گفتم: اوهوم میدونم و چه حیف که تو مجبوری به حرف بدجنس ترین برادر دنیا گوش بدی.

جیمین پشت چشمی برام نازک کرد و همینطور که پاهاشو روی زمین می کوبید به سمت در رفت.
سری به نشونه تاسف براش تکون دادم. جداً بعضی وقت ها شک میکردم که این بچه واقعا هیجده سالشه. اون همیشه مثل یک پسر بچه ده ساله رفتار میکنه. البته بهش حق می دم که نخواد به کلاس آقای لی بره. چون اون بداخلاق ترین استاده. درسته که باد افزاره اما این دلیل نمیشه که اخلاق مهربون و سافتی داشته باشه.

با افسوس به ماکتی که دقایقی پیش داشتم باهاش تمرین میکردم نگاه کردم. البته اگه بشه بهش گفت ماکت چون به لطف زود عصبی شدن من ،الان دیگه فقط ازش یک خاکستر مونده بود.


My AvatarWhere stories live. Discover now