-خیلی خوب شده تهیونگ...مطمئنم با قیمت بالایی به فروش میره.
تهیونگ سعی کرد دستای رنگیشو با پارچه تمیز کنه و در جواب به یوگیوم فقط سرشو تکون داد.
-بزارمش پیش بقیهی تابلوها؟
-آره...
از سر جاش بلند تا از کارگاه بیرون بره و پیش بندش رو باز کرد.
-صبر کن...
یوگیوم گفت و با پارچهی تمیزی به سمتش اومد.
-صورتت...یکم رنگی شده...
به محض برخورد پارچه با صورتش عقب کشید:
-نه...خودم پاک میکنم.
یوگیوم با دستپاچگی عقب کشید و پوست لبشو جوید:
-باشه...باشه...فستیوال دو هفتهی دیگهست...فکر میکنی بهش
برسی؟-به اندازهی کافی نقاشی دارم اما توش شرکت نمیکنم.
به سردی گفت و یوگیوم با خودش فکر کرد چطور یه نفر میتونه تقریبا همیشه اینقدر بی حس باشه؟ به جز وقتایی که میدید توی انباری یا دستشوئی کارگاه گریه میکنه یا سیگار میکشه.
-چرا؟ این فرصت خیلی خوبیه.
-خودت میدونی چرا...برای اجارهی سالن باید پول بدم و من پولامو برای کار مهمتری احتیاج دارم.
-مگه بیمارستان مادرت بازم پول میخوان؟
-سر ماه که بشه میخوان.
-من این کارو میکنم. من برات سالن رو میگیرم.
-همین که میزاری توی کارگاهت نقاشیامو بکشم و نگه دارم خیلی لطف بزرگیه. احتیاجی به اون ندارم.
تهیونگ با لبخند بی جونی گفت و یوگیوم محو اون شد و وقتی به خودش اومد که تهیونگ بیرون رفته بود.
.
.
وقتی توی دستشویی رنگها رو از صورتش پاک میکرد، توی آینه به خودش خیره شد. چرا اینقدر مرده به نظر میرسید؟ گوشهی لبهاشو کمی بالا داد تا به خودش لبخند بزنه ولی فقط در حد پوزخند بود.
تمام سرش رو زیر شیر آب گرفت و موهای رنگ شدهش رو کاملا خیس کرد.
موهایی که نقرهای کرده بود و حالا ریشهشون در اومده بود. با خودش فکر کرد شاید باید یه رنگ دیگه رو امتحان کنه.به آپارتمانش که فقط یه خیابون تا اون جا فاصله داشت برگشت و بلافاصله سیگاری از روی میز برداشت و روشنش کرد. هوای داخل زیادی گرم بود؛ پس به تراس رفت و دودی که هنوزم ازش متنفر بود رو از گلوش بیرون داد.
موبایلش از داخل زنگ خورد و میدونست یوگیومه. چون تنها کسی بود که شمارهشو داشت، اما گذاشت زنگ بخوره تا قطع بشه.
یوگیوم آدم خوبی بود. وقتی تهیونگ تازه به کانگوون اومده بود و توی یکی از خیابونهای شلوغ اون شهر نقاشیهای درخواستی مردم رو میکشید و میفروخت، بهش کمک کرد تا اون ها رو توی یه نمایشگاه بفروشه.
با اصرار زیاد، اون رو به کارگاه خودش برد تا مجبور نباشه توی خیابون بمونه و تهیونگ کم کم تونست به جای خوابیدن توی مسافرخونه -اگه پول داشت- و کارگاه -اگه پول نداشت- یه آپارتمان کوچیک اجاره کنه و هزینهی ماهانهی بیمارستان مادرش رو هم بده.
YOU ARE READING
Home (kookv)
Romance[Completed] ♡نام فیک : Home (خونه) ♡ژانر : رومنس،زندگیروزمره،اسمات ♡نویسنده : Feranki7 خلاصه: تهیونگ از طرف پدرش مجبور به حمل مواد مخدر میشه و توی یکی از دردمندترین روزهاش با جونگکوک، دانشجوی موسیقی مواجه میشه... ...