جونگکوک آخرین نفر از سالن موسیقی خارج شد و درست همون موقع یوگیوم جلوی راهش قرار گرفت. ناخودآگاه اخم کرد و سعی کرد اونو کنار بزنه. صورت هر دوشون از دعوای دو شب قبل کبود و دردناک بود و جونگکوک نتونست جلوی پوزخندش به کسی که جلوی چشمهاش میخواست تهیونگش رو ببوسه رو بگیره.
-تو؟
با خشم گفت و به سینهی یوگیوم کوبید.
-برای دعوا نیومدم...حرف بزنیم؟
..
کمی بعد هر دو روی صندلیهای کافهی رو باز اون اطراف نشسته بودن و هوا رو به تاریکی بود.
-خب؟
جونگکوک با جدیت گفت و ابروش رو بالا انداخت. یوگیوم بهش خیره موند و سعی کرد افکارشو منظم کنه و حرفایی که میخواست بزنه رو به یاد بیاره:
-قبلا...قبل از این که به اینجا بیاد...دوست پسرش بودی؟ اون حرف حقیقت داشت؟
-برات تعریف نکرده درست وقتی که از هر کلمهمون، هر حرکتمون عشق چکه میکرد، چطوری ترکم کرد؟
جونگکوک مطمئن بود که یوگیوم چیزی در موردش نمیدونه اما دلگیر بودنش باعث نیش کلامش میشد.
-نه...هیچ چیزی به من نگفت. زیاد حرف نمیزنه.
-قبلا هم همین طور بود. فقط با من حرف میزد...با من راحت بود...
یوگیوم بهش خیره موند و متعجب بود که چهرهی سردش حالا چطوری تغییر حالت داده. طوری که ممکن بود هر لحظه بزنه زیر گریه.
-حتی اسمتو نمیدونم
-جونگکوک...
-ببین جونگکوک...منم دوستش دارم. سخته که اینارو به تو بگم ولی میخوام بدونی اونقدر دوستش دارم که بخوام حداقل یه بار دیگه از ته دل بخنده.
-اون دوستت نداره
جونگکوک با حسادت آشکاری گفت و یوگیوم لبخند تلخی زد. میدونست که در برابر پسر روبروش هیچ شانسی نداره پس نمیخواست بعد از این تهیونگ رو آزار بده؛ و حتی خودش رو.-میدونم...خیلی سخته ولی قبولش دارم. نمیدونم قبلا چه چیزی بینتون بوده یا تهیونگ به چه دلیلی اینجا اومده. اما میدونم از وقتی که من دیدمش حتی یه روز، نه، حتی یه لحظه خوب نبوده. سعی میکرد احساساتش رو پنهان کنه اما من میدیدمش...گاهی یواشکی گریه میکرد یا وقتایی که پشت سر هم سیگار میکشید. بهت قول میدم اون از این وضع خوشحال نیست.
-چرا اینا رو به من میگی؟
جونگکوک تقریبا میخواست گریه کنه اما این کارو نکرد و چهرهی بی تفاوتش رو حفظ کرد.-چرا دارین از هم دوری میکنین؟ الان که دوباره همدیگه رو...
جونگکوک ابروشو سوالی بالا داد و یوگیوم فهمید حق دخالت نداره.
YOU ARE READING
Home (kookv)
Romance[Completed] ♡نام فیک : Home (خونه) ♡ژانر : رومنس،زندگیروزمره،اسمات ♡نویسنده : Feranki7 خلاصه: تهیونگ از طرف پدرش مجبور به حمل مواد مخدر میشه و توی یکی از دردمندترین روزهاش با جونگکوک، دانشجوی موسیقی مواجه میشه... ...