-بگیر عزیزم...
بطری آبی که توی دست تهیونگ بود رو گرفت و با ابروهای بالا رفته بهش خیره شد:
-عزیزم؟ تا حالا بهم نگفته بودی...
صدای جونگکوک به خاطر گریههای کم ساعت پیشش کمی گرفته بود و حالا فضای بینشون راحت تر شده بود.
به هر حال قلبهایی که به هم متصلن به خوبی میتونن شرایط رو بهتر کنن.
هر چند سختی وجود داشته باشه.
تهیونگ روی نیمکت، کنار جونگکوک نشست و لبخند کمرنگی زد:
-میتونم از این به بعد بگم...با بیچارگی برای ترغیب جونگکوک به موندن گفت و بازوشو لمس کرد.
-الان داری باهام لاس میزنی؟
جونگکوک با شیطنت تصنعی بهش نگاه کرد و یه تای ابروش رو
بالا داد.-فکر کنم؟
لبخند زدن و سعی کردن غمی که تو قلبشون بود رو نادیده بگیرن. که نشون ندن چقدر خسته و کلافهن.
اگه وقت دیگهای بود، اگه قلب جونگکوک پر از درد و سنگینی نبود، شاید تهیونگی که موقع گفتن این جمله، قیافهش به بامزهترین شکل در اومده بود رو محکم توی بغلش فشار میداد و لبهای آویزونش رو میبوسید.-دانشگاهت...تموم شد؟
چقدر در عین آشنا بودن، با هم غریبه بودن و بی خبر از هم. ولی خب بالاخره که چی؟ باید دیوار فرو ریخته رو از نو ساخت. باید جبران کرد.
-آره...موسیقی تدریس میکنم...
تهیونگ از تصورش لبخند محوی زد که خیلی هم شاد به نظر نمیرسید. یه روزی قرار بود جونگکوک بهش پیانو یاد بده. شاید بعدا میتونستن انجامش بدن. تهیونگ به خودش امید داد.
کمی آب از بطریای که دستش بود خورد تا بتونه از اضطرابش کم کنه. میتونست تهیونگ رو، این کسی که الآن به خاطر فاصلهی کمی که باهاش داشت، حس میکرد زندهست، این جا رها کنه و برگرده؟ میتونست این دوری رو طولانی تر کنه؟دست تهیونگ روی رون پاش نشست و اون مثل برق گرفته ها تو جاش تکون خورد.
-جونگکوکی...نگرانش نباش...من درکت میکنم...اگه...باید ب-بری...
جونگکوک چشمهاشو روی هم فشار داد و دست تهیونگ رو بین دستهاش گرفت.
-تو...حق داری...من فقط...میخوام تو رو نگه دارم ولی...نباید...ناراحتت کنم...متاسفم...
تهیونگ ادامه داد و وقتی حس کرد صورت جونگکوک برای بوسهای جلو میاد، خودش رو به اون سپرد.
جونگکوک کوتاه بوسیدش و سخت دل کند. چون همون تماس کوتاه توانایی داغ کردن تمام بدنش رو داشت.-ته...نمیخواد بیشتر از این متاسف باشی...فقط...
جونگکوک با ملایمت روی لبهاش زمزمه کرد و دستش رو نوازش کرد. نمیدونست چقدر دیگه میتونه صبوری کنه و چیزی نپرسه. اما میخواست فرصت اینو به تهیونگ بده که خودش دلیلش رو توضیح بده. همین که تهیونگ باهاش حرف بزنه براش کافی بود و امیدوار بود تا اون موقع طاقت بیاره.
YOU ARE READING
Home (kookv)
Romance[Completed] ♡نام فیک : Home (خونه) ♡ژانر : رومنس،زندگیروزمره،اسمات ♡نویسنده : Feranki7 خلاصه: تهیونگ از طرف پدرش مجبور به حمل مواد مخدر میشه و توی یکی از دردمندترین روزهاش با جونگکوک، دانشجوی موسیقی مواجه میشه... ...