Part 7🔮

5.7K 908 79
                                    

تهیونگ جلوتر از جونگکوک وارد خونه شد و جونگکوک با پاش در رو بست. هر دو کیسه های خریدی که تو دستشون بود رو روی کانتر آشپزخونه گذاشتن و تهیونگ شاخه گل رز رو گوشه‌ی کابینت جا داد.
جونگکوک کف دست هاش رو محکم به هم کوبید.

-خب تهیونگ. فقط تماشا کن دوست پسر هنرمندت چه شامی میپزه.

تهیونگ با دوباره شنیدن کلمه‌ی "دوست پسر" با شرم خندید و به جونگکوک نزدیک شد.
لب‌هاش رو طولانی رو گونه‌ی جونگکوک نگه داشت و همونجا زمزمه کرد:

-دوست پسر جذاب من.

با گونه‌های سرخ عقب کشید و از آشپزخونه خارج شد. دل جونگکوک از خجالت کشیدن تهیونگ ضعف رفت و تکخنده‌ای کرد.
تهیونگ چون هیچ چیزی در مورد آشپزی نمیدونست ترجیح داد تا وقت آماده شدن رامن‌ها یکی از کتابای جونگکوک که گوشه‌ی سالن افتاده بود رو بخونه و هر از گاهی به چهره‌ی متمرکز جونگکوک نگاهی مینداخت و اون رو تحسین میکرد.
نمیفهمید یه نفر چطور میتونه اینقدر جذاب و بینقص باشه و جونگکوک هم گاهی با لبخند نگاهشو غافل گیر میکرد.

-چطور شده؟

جونگکوک وقتی تهیونگ کمی از رامن رو خورد پرسید و تهیونگ مصنوعی چهره‌شو تو هم کشید:

-خیلی بد مزه شده.

-اوه واقعا؟ فکر میکردم خوب بشه.

با تعجب و کمی شرمندگی گفت و چاپ‌استیک‌هاش رو برداشت تا رامن رو امتحان کنه. تهیونگ نتونست بیشتر از این جلوی خنده‌شو بگیره و با صدای بلند خندید.
جونگکوک اول شوکه به تهیونگ نگاه کرد و بعد خودشم خندید:

-بدجنس

بعد از شام جونگکوک پشت پیانوی گوشه‌ی سالن نشست و تهیونگ کنار پیانو ایستاد و بهش خیره موند.
ذوق زده بود و به انگشتهای جونگکوک که چطور روی کلاویه‌ها میرقصید نگاه میکرد. چشم‌هاشو از آرامش آهنگ آرومی که جونگکوک میزد بست و وقتی صدای پیانو قطع شد با چشمهای پر از ستاره به جونگکوک خیره شد:

-عالی بود جونگکوک

جونگکوک لبخند جذابی زد و دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد. وقتی تهیونگ دستش رو گرفت اون رو روی پای خودش نشوند و نزدیک گوشش لب زد:

-ممنونم عزیزم...هر وقت بخوای برات پیانو میزنم. حتی میتونم بهت یاد بدم.

تهیونگ صورتشو پایین کشید و تو چشمای شفاف جونگکوک نگاه کرد.

-عالی میشه کوکی

قبل از خواب جونگکوک یک دست لباس راحتی برای تهیونگ توی اتاق گذاشت و بیرون رفت.
تهیونگ به لباس‌ها و وسائل پراکنده‌ی دانشگاه جونگکوک که روی میزش بودن نگاه کرد و اسم خودش رو گوشه‌ی یکی از کاغذها دید. لبخند عمیقی زد و با خودکار روی میز کنار اسم خودش نوشت:

Home (kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora