Part 4

724 181 12
                                    

صبح زود تر كيونگسو بلند شد.
خداروشكر ميكرد كه ديشب دوش گرفته چون گرفته و بيحوصله تر از اين ها بود كه بخواد بره حموم.
از اتاق بيرون اومد و وارد اشپز خونه شد اجوما با ديدنش كمي متعجب شد:رييس جوان چيزي لازم داريد؟

ريسك بود در برابر اين اجوما لبخند زدن: صبحانه ي منو بچينيد روي ميز گرسنمه صبحانه کيونگسو رو هم ببر توي تخت. مواظب باش بيدارش نكني روزنامه صبحگاهي منو هم قبلا از چيدن ميز بهم بده

مسلما از اون چهره زیبا و شیرین اين همه سردي ساطع شدن كمي تناقص داشت و اين چيزي بود كه اجوما رو متعجب ميكرد.

بكهيون كمي صداشو برد بالا: منتظر چي هستي؟ من گفتم گرسنمه

_بله رييس جوان الان انجامش ميدم متاسفم

به سمت ميز غذاخوري رفت و روش نشست بعد اين همه سال هنوز عادت نكرده بود.

داد زدن سر خانوم هاي مسن اعصابشو بهم ميريخت،

كسي كه توي دست هاي مهربان فرشته اي زميني بزرگ شده بود و خيلي زود تر اونچه كه فكرش رو ميكرد از دستش داده بود توانایی این همه خشونت رو نداشت. ناخواسته بغض گلوشو گرفت.

بغضي كه درست سیزده سال تمام توي سينش بود و هميشه فقط تا گلوش بالا ميومد اما راهي به بيرون پيدا نكرده بود.

ارنجشو روي ميز گذاشت و صورتشو با دست هاش پوشوند.

كلافه بود خيلي كلافه بود خسته شده بود از اين زندگي مضخرف اون حتي اجازه انتخاب اغوش معشوقش رو نداشت و مجبور بود كنار صميمي ترين دوستش براي از دست ندادن تنها فرد زندگيش با پدر خودش و تمام اعضاي اون انجمن بجنگه.

كجاش سخت بود؟...... چيش اشتباه بود؟...... مگه چي ميخواست؟...... فقط يكم ارامش، يه شونه محكم كه بهش تكيه بده ، پايي كه بتونه سرشو روش بزاره و كمي استراحت كنه، اغوشي كه بتونه بغضشو بشكنه. چيز زيادي ميخواست از زندگي؟

_اگه خوابت مياد نبايد از روي تخت بلند شي، روي ميز جاي چرت زدن نيست

دستهاشو از صورتش برداشت و به كيونگسويي كه كنارش ايستاده بود و با اخم نگاش ميكرد نگاه كرد اخمي كرد و دور و اطراف رو كمي نگاه كرد و با صدايي پايين در حد زمزمه گفت: چرا اومدي پايين احمق؟ نميدوني تو الان مثلا بايد درد داشته باشي؟؟

كيونگسو به تقليد از بكهيون صداشو پايين اوردو با چشمايي كه كمي درشت شده بود گفت:اوه...يادم رفته بود، اشكالي نداره فكر نميكنم اينا از رابطه ي دوتا پسر چيز زيادي بدونن...

بكهيون با حرص چشمهاشو بست و زمزمه كرد: اخه الاغ، اينا ندونن فكر ميكني بقيه هم نميدونن وقتي بشنون تو پايين و كنار من صبحونه خوردي؟

_بيا فكر كنيم اين اولين رابطه ي من نبوده و من راحت تر  تونستم با دردش كنار بيام

+من واقعا نميدونم تو چجوري ميتوني تاپ ترين نقشه هاي انجمن رو بكشي و يا حتي خود انجمن رو هم دور بزني اما توي اين مسائل اينقدر احمق باشي. حداقل كمي لنگ بزن...

* First wave : season 1 *Where stories live. Discover now