* First wave : season 1 *

Part 9

درحالي كه هنوز لبخند به لب داشت گوشي رو پاييد اورد الان حالش بهتر بود انگار كه صحبت با بكهيون ذهنش رو اروم كرد چون به طور اتفاقي فكري از ذهنش عبور كرد..

از كشوي ميزش كارت كاي رو در اورد و بلافاصله شمارش رو گرفت..

با سومين بوق صداي كاي به گوشش رسيد:خوشحالم قراره صداتون رو بشنوم كيونگسو شي.

_فكر ميكنم حسابي منتظرتون گذاشتم...

_انتظار براي شنيدن صداي شما ميتونه يكي از اتفاق هاي خوب زندگيم باشه...چي باعث شده اين افتخار نصيبم بشه؟؟

چشم هاشو بست خوب ميدونست اين حرفا همشون با قصد و نيت زده ميشه اما فهموندن اين مسئله به يه ماهيچه ي عضله اي كه كارش پمپاژ كردن خون بود كار سختي بود:فكر ميكردم لازم نباشه توضيحي بدم راجبش..

به خوبي ميتونست لبخند كاي رو از پشت گوشي  حس كنه..

_پس ميتونم از اين لحظه به همه بگم دوست پسر جديد دارم؟؟

_مگه قراره كسي خبر داشته باشه؟؟

_يعني نبايد به كسي بگم؟؟

كيونگسو خنده اي كرد بايد شخصيتش رو عوض ميكرد:معلومه كه نه...تو كه نميخواي همه بدونن من با رقيبم قرار ميزارم؟؟اون موقع محبور ميشي جنازه منو از اوريشين تحويل بگيري و باهاش قرار بزاري.

بعد از اتمام حرفش شروع كرد به خنديدن انتظار داشت كاي هم همراهيش كنه اما فقط سكوت دريافت كرد.

_اينجوري حرف نزن،متاسفام من به عواقبش فكر نكرده بودم،پيشنهاد مضخرفي دادم،فقط بيافكر كنيم من همچين حرفي نزدم...

_پشيمون شدي از پيشنهادت؟؟؟

كيونگسو در حالي كه كمي ترس و تعجب به جمله هاش رنگ ميداد پرسيد.

_پشيمون نيستم...فقط يادم رفته بود ممكنه خطرناك باشه...

نميتونست باور كنه اما احساس ميكرد كمي لحن كاي صادقانس..

پس قرار دادچي ميشد؟؟بايد قيد اون روهم ميزد؟؟

دستي به پشت گردنش كشيد:من با همه اين خطرات تصميمم رو گرفتم،تو چرا ميخواي جا بزني؟؟

_چرا با اينكه ميدونستي خطرناكه همچين تصميمي گرفتي؟؟نميخواي باور كنم كه  عاشقم شدي؟؟

سوالات كاي همه از روي تعجب و گيجي بود الان به طور كامل حس ميكرد لحنش عوض شده انگار ديگه از نقش بازي كردن كاي خبري نبود

نفسي گرفت:چون ميخوام يكم خلاف جريان اب شنا كنم،خسته شدم از بس انجمن دستور داد و من اطاعت كردم،ميدونم خطر ناكه اما ميخوام به خواست خودم زندگي كنم،اگر دليل مخالفتت انجمنه بايد بگم اونا نميتونن به تو اسيبي وارد كنن و اگر قرار باشه كسي صدمه ببينه اون منم پس نگران نباش و بيا انجامش بديم