_دارم ميگم از دهنم در رفت.
..... _
_معلومه كه شك كردن مگه كيونگسو رو نميشناسي؟؟
...._
_اره اره ميدونم،من ادمي نيستم كه حواسم به حرفام نباشه،اون لحظه دست سهون بين پاهام بود و چشم هاي كيونگسو زوم روي صورتم فقط ميخواستم يه چيزي بگم كه نگاهش رو از روم برداره همين،نفهميدم چي شد كه اين حرف از دهنم در رفت.
..._
_نميدونم...
_گفتم سهون بهم گفته ولي مشخص بود باور نكردن.
..._
_فعلا كه تو فكر فروش كوكايين هان بعدش رو نميدونم.
..._
_داشتم بكهيون رو نگاه ميكردم كه مچم رو گرفت.
..._
_سهون رو يه كاريش ميكنم فقط اميدوارم از خبراي چين چيزي سر در نيارن.
..._
_نه خيالت راحت هيچ سر نخي وجود نداره،مدارك همه توي اتيش سوخت.
..._
_باشه...ديگه بايد برم ممكنه بهم شك كنن.
بكهيون باشنيدن اين حرف به سرعت خودش رو از در فاصله داد،نميتونست برگرده داخل چون ممكن بود لوهان متوجه بشه اومده دست شويي دستي توي موهاش كشيد و به طبقه ي پايين بار رفت،
بلافاصله ويسكي سفارش داد و همش رو توي يك نفس خورد و دوباره سفارش داد،
هر لحظه بيشتر احساس داغ شدن سرش رو ميكرد بايد برميگشت به اتاق،بي جون پله هارو بالا رفت و به سختي اتاق رو پيدا كرد،در و باز كرد و وارد شد لوهان رو ديد كه با چشم هاي مشكوكش نگاش ميكنه،
كيونگسو:كجا بودي بكهيون،لوهان توي دستشويي نديده بودت؟؟.
بدون تعادل قدم جلو برداشت كه پاش پيچ خورد و توي بغل چانيول افتاد.
بكهيون:مگه قرار بود برم دست شويي؟؟چانيول دست هاشو دور بكهيون كشيد و كمكش كرد بشينه خنده اي كرد:مستي بكهيون...كجا رفته بودي؟؟
نگاهش رو متعجب كرد و به چانيول داد.
بكهيون:من رفته بودم ويسكي بخورم،سهون:خوب چرا نگفتي برات بيارن.
بكهيون صداش رو بالا برد وسرش رو به ديوار تكيه داد:چه ميدونم،ولم كنيد....
سهون و چانيول و كاي اروم زدن زير خنده.
لوهان نفس عميقي كشيد به نظر ميرسيد باور كرده اما كيونگسو نه...امكان نداشت نتونه راست و دروغ حرف هاي بكهيون رو تشخيص بده،
اما سعي كرد بي خيال بشه تا بعدا خود بكهيون براش ماجرا رو تعريف كنه.
YOU ARE READING
* First wave : season 1 *
Fanfiction🔖📌دو كيونگسو و بيون بكهيون دو عضو جوان انجمن قاچاق انسان ومواد مخدر و البته به شدت مخالف با قوانين و فعاليت هاي انجمن ، ❌ تلاش دارن تا با همكاري با شركت هاي رقيب رييس انجمن رو از پا در بيارن، 📈براي اين كار مجبور به امضاي قرارداد هايي ميشن كه ش...