Part 18

560 162 34
                                        

يك هفته از شب بستن قرار داد ميگذشت و به نظر همه چيز در ارامش قرار داشت.
داماد اوريشين به جاي دخترش رياست رو به عهده گرفت و دخترش به طور كامل از انجمن كنار كشيد كاري كه بكهيون ارزوش رو داشت و به اين دليل هم به شدت به اون دختر حسادت ميكرد.
چانيول سه روز پيش به همراه سهون براي تحويل بار به برزيل وفته بودند و امروز صبح به كره برگشتند.
از اون روز به بعد درسته كه حضوري ملاقات نداشتند اما به بهانه هاي كاري تماس هاي زيادي بينشون رد و دل ميشد و اين دل تنگ شده ي بكهيون رو تسكين ميداد.
قرار بود امشب براي برگزاري جلسه اي به بار كاي برن تا هم از اطلاعات سفر با خبر بشن و هم براي فروشش تصميم بگيرن. اولش كيونگسو مخالفت كرد چون به نظرش هنوز هم تحت نظر بود و امكان داشت انجمن از ملاقاتشون با خبر بشه اما وقتي كاي مكان ملاقات رو عوض كرد كمي خيالش راحت تر شد و الان توي به بار ناشناخته اتاق خصوصي رزرو كرده بودند.

صداي موسيقي ملايمي توي ماشين پخش ميشد و لب هاي بكهيون رو به لبخند باز ميكرد.
كيونگسو نگاهش رو به بكهيون داد كه با ارامش روي فرمون ماشين ضرب گرفته بود و لبخند ميزد:خوشحالي...

لبخند بكهيون پر رنگ تر شد:اره...

_نميخواي بهش بگي؟؟

بكهيون نيم نگاهي به كيونگسو انداخت و دوباره چشم هاشو به جاده داد:ديوونه شدي؟؟اگه حرفي بزنم كه همين ملاقات هاي گاه و بي گاه رو هم از دست ميدم

_ولي شايد برعكس باشه...شايد اين ملاقات ها به دائمي تبديل بشه

+من اينجوري فكر نميكنم. اون از من خوشش نمياد..يعني فقط به عنوان يه همكار باهام رفتار خوبي داره ترجيح ميدم غرورمو حفظ كنم.

كيونگسو شونه اي بالا انداخت نميخواست بيشتر از اين اصرار كنه چون هنوز مطمئن نبود چانيول هم بكهيون رو دوست داره يا نه،پس ترجيح ميداد دخالت نكنه،اما نبايد بيكار مينشست،بايد از احساس چانيول با خبر ميشد.

*******************************************

بعد از وارد شدن به بار به كمك متصدي بار به اتاقي كه كاي رزور كرده بود راهنمايي شدن،

بكهيون بعد از زدن دو ضربه به در،درو باز كرد و وارد اتاق شد و به دنبالش كيونگسو بعد از بستن در به طرف كاي و بكهيون كه مشغول احوالپرسي بودن برگشت،

براي يه لحظه خشكش زد ،

پسري كه روبه روش ايستاده بود ميخكوبش كرد اولين بار بود توي لباس اسپرت ميديش،

تيشرت سفيد متضاد با رنگ پوستش به همراه كت طرح جيت ست شده با شلوار جينش فوق العادش كرده بود.

بكهيون لبخند معذبي زد:اوه...فكر كنم كيف پولم رو توي ماشين جا گذاشتم الان بر ميگردم.

* First wave : season 1 *Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz