پارت1

561 64 12
                                    


پارت اول

موهای نسبتا بلندشو که تا پایین شونه های ظریفش رو پوشونده بودن،با دستی که سیاهی نقاشی زیر دستش رنگیش کرده بود، کنار داد.گردنشو از درد به سمت عقب برد و صورت سرحالشو جمع کرد.با پلی شدن آهنگ*spring day لب هاش کشیده شدن و لبخندی زد.بدون توجه به درد گردنش دوباره سرشو پایین انداخت و مدادشو توی دستش چرخوند.بنظر خوب از آب در اومده بود.لبخندشو عمیق تر کردو لب پایینشو توی دهنش کشید .

مدادشو روی صورت پسر کشید و بهش انحنای بیشتری داد.با شنیدن صدای آلارم گوشیش،ابروهاش توی هم رفت و قیافه ی مظلومی به خودش گرفت.مدادشو روی دفتر طراحی بزرگش انداخت و دستشو سمت گوشیش برد و با بردن انگشت اشارش سمت دکمه ی کناریش،صفحه شو روشن رد.آهنگ رو قطع کردو دوباره به حالت اول برگشت.بدون توجه به گوشی ای که الانا خاموش میشد،مداد فشاریشو دوباره توی دست چپش گرفتو ادامه داد.

هر چقدر مدادو بدون اینکه با کاغذ برخوردی داشته باشه روی صفحه ی کاغذ میچرخوند تا دنبال اِشکال بگرده،ایرادی نمیدید که بخواد برطرفش کنه.مدادشو کنار گذاشت و دفترشو از روی زمین بلند کردو با صاف کردن کمرش،دفترو بالا آورد و با لبخند رضایت مندی بهش نگاه کرد.

-اگر این دختره ی احمق عقل داشت که دفعه ی اول دست رد به سینت نمیزد! اون حتی نمیدونه تو چه شخصیت فوق العاده ای داری!

صداشو پایین اوردو چشمک بامزه ای به پسر توی دفتر زد.

-فقط خودم میدونم تو چجور آدمی هستی!

خنده ای کردو دفترو زمین گذاشت.نگاهشو به اتاق داد و با دیدن پنجره ی بسته ای که پرده ش کاملا کشیده شده بود،اخم کمرنگی روی پیشونیش نقش بست و زیر لب غرغر کرد.

-صد دفعه گفتم این پرده ی لعنتیو نکشین!

چهار دست و پا سمت پنجره رفت و دستشو به پرده ی آبی آسمونی رنگ پنجره گیر داد و محکم سمت مخالف کشید و با کنار رفتنش،نور ماه به اتاقش تابید.با دیدنش لبخندی زد و خودشو کامل کنار پنجره نشوند و دستاشو تا آرنج روی تاقچه ش گذاشت.همونطور که نگاهش به ماه بود،دست چپشو زیر چونش گذاشت و بهش تکیه داد.اتاقش کمی پایین تر از حالت عادی بود و این بخاطر بودن اون توی طبقه ی پایینیه خونه بود؛پس همیشه شانس دیدن ماه رو درست جلوی پنجره ی اتاق نداشت.

با دیدن سایه ای که هر لحظه به پنجره ی اتاق نزدیک تر میشد،اخمی روی پیشونیش شکل گرفت.نگاهشو بالا انداخت و با دیدن *هیون*،چشم غره ای به چشمای پوکرش رفت.هیون روی زانوهاش خم شد و حالا صورت *نامی* دقیقا جلوی چشماش بود.شیشه ی پنجره باعث میشد صداشو نشنوه. 
                                                       
هیون با حالت حق به جانبی نگاهش کرد.

ه-چیه؟

نامی بدون توجه بهش،دست چپشو بالا آورد و سمت دستگیره ی پنجره برد و با فشاری که بهش آورد،اونو سمت خودش کشید و پنجره رو کامل باز کرد.کمی جلوتر اومد و نگاهشو به صورت هیون داد.

७𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲Where stories live. Discover now