پارت 30

110 15 20
                                    

پارت سی‌ام

دستی به دامن بلندش کشید و خودش رو روی صندلی جابه جا کرد.سرش رو بالا آورد و به جونمیون که در حال حرف زدن با سهون بود نگاه کرد.هیچوقت دلش نمیخواست ناراحتش کنه اما در برابر اون آدم،چاره ی دیگه ای نداشت.

دلش میخواست روزی رو ببینه که جونمیون هم کسی رو که واقعا مناسبشه پیدا کنه.اما حالا اون پسر با اینکه میخندید،تنها بنظر میرسید.

چیزی از حرف هاشون نمیفهمید و توی افکارش غرق شده بود.حتی نمیدونست دارن راجب چی بحث میکنن.
دست هاش رو دور فنجون قهوه ش حلقه کرد و نگاهش رو روی میز انداخت.لیوانش رو بالا آورد و با نزدیک کردن به لب هاش،جرعه ای ازش خورد.

جونمیون نیم نگاهی بهش انداخت و سرش رو پایین انداخت.شاید بهترین راه برای متوقف کردن این احساسات احمقانه ش فقط دور شدن از اینجا باشه.شاید اگر برای یه مدت از اینجا بره،احساساتش هم تغییر کنن.
یه تحول و آشنا شدن با آدمای جدید،بهترین راهه برای اینکه بتونه آروم بگیره.آره..شاید تنها راه همین باشه!
سرش رو بالا گرفت و بالاخره بعد از یکماه فکر کردن راجب این موضوع،تصمیم گرفت برنامه ریزیش رو برای آینده به بهترین دوستش بگه!

ج-سهونا..من..میخواستم یه چیزی بهت بگم!

نامی ناخودآگاه با شنیدن این جمله سرش رو بالا گرفتو به جونمیون زل زد.جونمیون نفس عمیقی کشید و دستش رو به فنجون قهوه ش گرفت تا شاید گرمیش یکم بهش آرامش بده.

ج-آآآ..راستش..ماه پیش *سومین بهم پیشنهاد داد که برای همکاری توی کلینیکش برم آمریکا..منم..تصمیم گرفتم پیشنهادش رو قبول کنم!

سهون با تعجب بهش نگاه کرد و یکم خودش رو جلو کشید.

س-سومین؟! همون..دختری که توی دانشگاه باهاش همکلاسی بودی؟

جونمیون سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و لب هاش رو رو هم فشار داد.نامی که تاحالا از تعجب چشم هاش تقریبا گرد شده بودن،به زور آب دهنش رو پایین فرستاد و فنجونش رو روی میز گذاشت.

-واقعا..میخواین برین آمریکا؟

جونمیون لبخند کمرنگی بهش زد.

ج-همینطوره..

س-ولی هیونگ..تو که فقط چند وقته کلینیک خودتو راه انداختی..چرا میخوای به این زودی ولش کنی و بری آمریکا؟

جونمیون نگاهش رو برای لحظه ای به ناکجا داد و دوباره به سهون نگاه کرد.

ج-راستش خودمم نمیدونم..اما دلم میخواد چیزای بیشتری رو تجربه کنم و خب..بنظرم این فکر خوبیه که برم آمریکا!

سهون نفس عمیقی کشید و با نگاهی که زیاد خوشحال بنظر نمیرسید به جونمیون زل زد.واقعا میخواست بره آمیریکا؟

७𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin