پارت هفتمنفسشو تند بیرون داد و به چشم های متعجب و شکاک سهون
خیره موند.حتی نمیتونست با زبونش حرفی رو ادا کنه.لب هاش برای لحظه ای باز شدن و لرزیدن.نگاه سهون ناخودآگاه
روی اونها رفت و بعد به چشم هاش برگشت.نامی نگاهش رو
به نقطه ای کنار سهون داد و افکار بهم ریخته شو جمع کرد.بالاخره صدای نامشخصی از میون لبه هاش بیرون اومد.
-م..
سهون منتظر آب دهنشو قورت داد و طوری نگاهش کرد که
انگار یه بچه ی چند ماهه میخواد زبون باز کنه.-خب...از روی عادت..
چشم هاش رو روی سهون انداخت و با بی رقبتی نگاهش رو
به چشم های مشکیش داد.-پسوورد گوشی خودم اینه..خب..از روی عادت اونو زدم..
نمیدوستم..شماهم همین پسووردو دارین!سهون چند ثانیه با سکوت نگاهش کرد و بعد صاف تر نشست
و دستش رو سمت نامی دراز کرد.س-باشه..حالا اونو بده به من!
نامی انگار که تازه به خودش اومده باشه نگاهشو به گوشی
توی دستش داد و بعد اونو کف دست سهون گذاشت.نفس
عمیق و راحتی کشید و نگاهشو پایین داد.سهون تک خنده ی
متعجبی کرد،ولی این خنده از روی شادی یا چیز دیگه ای
نبود.اون همیشه وقتی زیادی شوکه یا مضطرب میشد تک خنده ی
عصبی ای میکرد! نامی که از این عادتش خبر داشت نیم
نگاهی بهش انداخت و بعد سرشو پایین انداخت.-معذرت میخوام!
سهون متعجب نگاهشو بهش داد.
س-چی؟
-نمیخواستم..واقعا..این پسوورد گوشی خودمم هست..
میتونین امتحان کنین!سهون نفس عمیقی کشید و طوری که انگار خیالش راحت
شده باشه پلک طولانی ای زد.س-نیازی نیست معذرت بخوای..باور میکنم..
نامی سرشو بالا گرفت و با چشم های نیمه گرد شده بهش نگاه
کرد که سهون ادامه داد.س-به هر حال تو منو از قبل نمیشناختی چجوری باید پسوورد
گوشیمو بلد باشی..حتی اگرم از قبل میشناختی..دلیل مسخره
ای برای دونستنشه!نامی نامحسوس نفسش و فوت کرد و نگاهش رو به قهوه ی
روی میز داد.برای برداشتنش خم شد و اونو بلند کرد.فنجون
رو نزدیک لباش برد و چند جرئه ازش خورد.سکوت بدی بود
اما بی معنی نبود؛الان تنها کاری که باید میکردن سکوت کردن
بود!
YOU ARE READING
७𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲
Fantasy• قصه ی دختری که با شخصیت ساخته ی خودش، یعنی اوه سهون روبرو میشه! شاید سهون از اولش تنها کرکتر اصلی داستانش بوده اما،طوری جلوش ظاهر میشه که انگار هیچوقت شخصیت یک وبتون نبوده! •اسم فیکشن: آخرین فانتزی / Last Fantasy •ژانر: رمنس، فانتزی، تخیلی، درام،...