پارت 17

132 30 13
                                    

پارت هفدهم

-یا اوه سهون! بیا اینجا! بیا..

با قرار گرفتن قامت سهون توی چند قدمیش،توی همون حالت و با دهن باز خشک شد و حالت صورتش تحلیل رفت.سهون با نفس تک خنده ای کرد و دو قدم نزدیک اومد.این یکی از بزرگترین و احمقانه ترین آبروریزی‌هایی بود که میتونست جلوی سهون براش اتفاق بیوفته!

دستش رو آروم پایین آورد و لبهاش رو روی هم گذاشت.سهون لبخند دندون نمایی زدو ایندفعه اون بود که آروم ادای فریاد زدن درمیاورد!

س-یا کانگ نامی! من اومدم!

از اینکارش نامی خنده‌ی خجالتی‌ای کرد و نگاهش رو پایین انداخت.سهون هم با خندیدن اون،لبخند پررنگی زد.مکثی کرد و بالاخره اون سکوت به وجود اومده رو شکست.

س-چرا میخواستی من زودتر بیام؟ انقدر زود حوصله ت سر رفت؟

نامی نگاهش رو به چشم هاش داد و با همون لبخند سرش رو به طرفین تکون داد.دستش رو بالا آورد وبا شستش به قفسه ی شیرینی پشتش اشاره کرد.

-سردشو نداری؟

سهون تک خنده ی آرومی با نفسش کرد و قدم هاش رو نزدیک آورد.نگاهی به قفسه انداخت.

س-اینارو تازه از فِر درآوردم.خیلی داغن..

چشم هاش رو دوباره به نامی داد.

س-میتونم شب وقتی از بیرون برگشتی برات بیارم..

نامی از فکری که کرده بود دستپاچه دستش رو به نشونه ی منفی تکون داد.چطور میتوست بذاره سهون مثل پیک شیرینی رو دم خونه بیاره؟!

-نه..اگر خواستم خودم میام میارم.

سهون لبخندی بهش زد و نگاهش رو به قفسه های دیگه داد.نامی نگاهش رو روی ساعت مشکی رنگی که توی دست سهون بود انداخت.

-ساعت..چنده؟

سهون نگاهش رو از قفسه ها گرفت و دستش رو بالا آورد تا ساعتش رو نگاه کنه.در حالی که دستش رو پایین میاورد جواب داد.

س-هشت و نیم..ساعت چند قرار داری؟

-یکم دیگه باید اونجا باشم..البته من قرار ندارم..

با بی میلی بقیه ی جمله ش رو ادامه داد:

-اون با یه نفر قرار داره..

سهون ابروهای بالا رفته ش رو پایین آورد.

س-میخوای با دوستت بری چون اون قرار داره؟!

نامی یکم مکث کرد.

-خب..چون زیاد اون آدمو نمیشناسه خواست که باهاش برم..نمیتونم تنهاش بذارم..

سهون اخم کمرنگی کرد.

س-ولی تو اونجا تنها میمونی..یعنی..اگر اون قرار داره تو اونجا کسیو نداری که باهاش حرف بزنی!

७𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲Where stories live. Discover now