پارت 10

164 42 28
                                    


پارت دهم

*پارت یازدهم بعد از 110 تایی شدن ووت ها آپ میشه*

ساعت یازده بود و یک ساعت تا اومدن سهون وقت داشت.دستش رو سمت ماکروفر برد و خاموشش کرد.نمیدونست مسخره و عجیبه که بخواد برای ناهار سه نوع غذا درست کنه یا نه اما خب اون واقعا دلش میخواست سهون دستپختش رو امتحان کنه! معلوم نبود کی دوباره فرصت پیدا میکنه که بتونه براش غذا درست کنه پس باید از فرصت استفاده میکرد!

سمت اپن رفت و نُری های(همون گیاه دریاییِ که توی سوشی ازش استفاده میکنن *-*) توی بشقاب رو سمت خودش کشید و برشون داشت.دوتیکه بودن و این برای خودشون دونفر حتی زیاد هم بود!

تیکه ی اول رو برداشت و روی حصیری که با سلفون پوشیده شد بود گذاشت.این دومین و آخرین رول از سوشی ای بود که باید درست میکرد.زیاد توی اینکار ماهر نبود اما تاحالا چندبار این غذارو درست کرده بود.

بوی برنج کل آشپزخونه رو پر کرده بود. یکم از برنج رو توی کاسه ی شیشه ای روبروش ریخت.با دستش قابلمه رو کنار داد و یکم از برنج رو روی نری روی حصیر ریخت و پهنش کرد.حصیر رو رول کرد و درواقع برنج و نری رو پشت رو کرد.ظرف کنسرو تن ماهی رو جلو آورد و با همون کفگیر یکم ازش رو توی کاسه ی کوچیک خالی روی اپن ریخت.چنگال روی اپن رو برداشت و شروع به له کردن تن ماهی کرد.

وقتی کاملا ریش ریش شد اونو با همون چنگال روی نری ریخت و با قرار دادن تیکه های باریک و بلند هویج و خیار،مخلوط توی سوشی رو کامل کرد.حصیر رو رول کرد و حالا اطراف اون رول سوشی رو برنج پوشونده بود.کنجدهای توی ظرف رو روی سلفون حصیر ریخت و با دوباره رول کردن سوشی تمام کنجدهارو به دور سوشی منتقل کرد.

سمت قابلمه برگشت و اونو روی گاز گذاشت.با بستن درش سمت کاسه ی شیشه ای خالی برگشت و اونو توی ظرف شویی گذاشت.همه ی ظرف های کثیف رو کنارش توی ظرف شویی گذاشت.با بلند شدن روی نُک پاهاش،دستش رو بالا برد و خواست یه ظرف از آبکش برداره.توی اینجور موقع هایی که بخاطر قد کوتاهیش نمیتونست کاراش رو انجام بده دلش میخواست به خودش لعنت بفرسته!

نفسش رو تند بیرون داد و بالاخره با برخورد انگشت هاش به بشقاب،اونو گرفت و پایین آورد.نفسش رو توی هوا فوت کرد و بشقاب رو کنار سوشی های حاضر گذاشت.رولی که قبلا درست کرده بود رو با احتیاط توی ظرف گذاشت و بعد رولی که الان درست کرده بود رو کنارش جا داد.

چاقوی بزرگ و تیزی رو برداشت و با احتیاط مشغول برش دادن سوشی ها شد. با اتمام کار چاقو رو توی ظرف شویی انداخت و از اینکارش صدای گوش خراشی توی خونه پیچید.سمت بشقاب برگشت و اونو برداشت و سمت یخچال رفت.
با دست آزادش درش رو باز کرد و بشقاب رو توش گذاشت.در یخچالو بست و یه قدم عقب رفت.                        انگار که خیالش راحت شده باشه نفس راحتی کشید و دست هاش رو به کمرش گرفت.نگاهی به ظاهر آشپزخونه انداخت.

७𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲Место, где живут истории. Откройте их для себя