chapter3

722 188 606
                                    

توی ماشین، سکوت عجیبی بین اون دو پسر شر و شیطون افتاده بود.

در واقع تنها فردی که بین اون سه نفر آروم و متین رفتار می‌کرد لیام بود، پس هری و نایل دقیقاً نقطه مقابلش بودن!

و حالا که اون دوتا تنهایی توی ماشین نشسته بودن این سکوت زیادی دور از واقعیت بود!

خب هر دوشون نگران بودن ولی هری می‌دونست که باید از رفیق دل نازکش معذرت خواهی کنه.

پس انگشت‌های کشیده و زیباش رو روی فرمون به رقص درآورد و سعی کرد با سرفه‌های ساختگی و صاف کردن گلوش مقدمه‌ی حرف‌هاش رو بسازه.

نایل: خودتو خفه نکن هری، من بخشیدمت

و هری عرق‌های خیالی روی پیشونیش رو کنار زد و بازدمش رو اغراق آمیز به بیرون فوت کرد.
خواست چیزی بگه که باز هم حرفش رو با صدای نایل خورد.

نایل: و سکوتم به خاطر نگرانیمه و ازت ناراحت نیستم.

هری ابروهاش رو بالا انداخت و سرشو کمی روی شونش کج کرد.

هری: تبریک می‌گم رفیق! توی ذهن خوانی پیشرفت خوبی داشتی!
نایل: خوشحالم رفیق! چون داری استعدادامو کشف می‌کنی!

چهره‌ی هری به خاطر نگرانی تو هم رفت و گفت:

هری: پس لطفاً از استعدادت استفاده کن و ذهن اون بچه رو بخون تا ببینم کجا قایم شده!
نایل: متاسفم هری، تخصص و استعدادِ من فقط توی ذهن خوانیِ دوستای احمقم خلاصه می‌شه!

هری: ولی...واقعا...یعنی کجا رفته نای!
نایل: نگران نباش هری...هی؟ پیدا میشه! اون فقط یه بچه‌ی کوچولوعه. جای دوری نمیتونه رفته باشه هرولد. من مطمئنم یه جا توی یکی از اتاقا قایم شده و کیت فقط خوب نگشته همین!

هری نفس عمیقی کشید و سرش رو به اجبار به نشونه‌ی تایید تکون داد.

هر دو اخم‌های نگرانشون رو پررنگ تر کردن و تا رسیدن به پرورشگاه حرفی بینشون ردو بدل نشد‌.
با توقف ماشین، هر دو به سرعت پیاده شدن و به طرف در پرورشگاه هجوم بردن.

به سمت اتاق خواب شماره‌ی سه، یعنی اتاق لوکاس و سه نفر دیگه از بچه‌ها، رفتن.

کیت روی زمین نشسته بود و آدام و رز رو تو بغلش داشت. به نظر می‌رسید سعی داشت آرومشون کنه ولی انگار زیاد هم موفق نبود.

سرو صدا باعث شده بود که کریستینا و کوین از اتاقشون بیرون بیان، دست‌های همو نگه داشته بودن و به خاطر نبودن دوستشون گریه می‌کردن.

کیت: اوه هری تو اومدی؟ خداروشکر!

درست همون لحظه آدام با سرعت به سمت هری رفت و پای چپش رو بغل کرد.
هری دلش برای اون چشم های خیس و معصوم و اون جثه ی کوچولو که پاهاش رو بغل کرده بود و هق هق‌های کودکانش به درد اومد.
خم شد و آدام رو کامل در آغوش گرفت.

Fade The Nightmare [L.S][Z.M]Where stories live. Discover now