معنی این آهنگ، یه جوری به فف و این چپترا شبیهه، که انگار واسش ساخته شده پس حتماً گوشش کنین...
گفتم این چپتر بذارمش ؛)Chapter Music:
Another Life~Motionless In White,feat Kerligeesusiswatching
مرسی بابت کاور چپتر😉•••••••••••••••••••••••••••
فقط یک بار پلک به هم زدن کافی بود، تا دنیای لیام از اون اتاق سرخ رنگ، با جو تاریک و چشم هایی که با بی رحمی قابش گرفته بودن خارج بشه و به سمت دنیای داخل قلبش سوق پیدا کنه.
توی دنیایی که مردی، با پالتوی کرم رنگ بلند و یک کلاه کلاسیک قهوه ای، روی چهار پایه ی خاکستری و رنگ و رو رفته ای نشسته بود و دوربین قدیمیش رو برای عکاسی از پسر رو به روش تنظیم میکرد.
کفش های چرمش رو به آرومی به زمین میکوبید و زیر لب ترانه ای محلی زمزمه میکرد، تنش ناخودآگاه با اون ترانه ریتم گرفته بود و چشم های شکلاتی رنگش لبخند میزدن.
وقتی دوربینش رو تنظیم کرد، لبخند کوچیکی زد و بوی خاک و چوب های فرسوده ی اتاقک رو تنفس کرد.
سرش رو بالا آورد و بعد از سال های طولانی، بین فضای تاریک و پر از گرد و غبار اون اتاقک قدیمی، تصویر پر فروغی رو دید که درست مثل الماس بزرگی، وسط کوهی از سنگ های سیاه و نمناک، میدرخشید.
درست مثل بال های سفید فرشته ای، بین گدازه های آتیش جولان میداد و به آرومیِ قطرات شبنم، روی برگ گل سرخی، سقوط میکرد و به دل مینشست.
خدازاده ای که با برهم زدن مژه های سیاهش، خورشید طلایی رنگ چشم هاش رو نوازش میکرد و نمایش بی نظیری از ترکیب شب و روز رو به رخ ساکنین جهان میکشید.
لبخندی که با دلربایی حتا دل قند هم آب میکرد و گونه ای که پروانه هارو درست مثل شمعی به سمت خودش میکشید.
موهایی که تار به تار، آفریده ی خالق آسمون شب بودن و به نرمی بال های قوی سیاه، فخر میفروختن.
تا به خودش اومد و مسیر چشم هاش رو عوض کرد، گوش هاش ریتم گوش نواز و صدای ملایم ویالون رو شنیدن و بعد...
"کلیک!"
زیبا ترین و رمانتیک ترین عکس دنیا، به چشم های زیبا و پر از قاصدک اون دو نفر تقدیم شد...
اما همون کلیکِ دوربین عکاسی، باعث کنار رفتن پرده های زمخت و چرک روی صحنه ی نمایش شدن و چشم های لیام رو، به روی قلبش بستن، و اون موسیقی گوشنواز، با صدای جیغ ویالون به پایان رسید.
درست به شتاب ساعقه ی بزرگی، به دنیای ترسناک و تاریک واقعی پرتاب شد و ذهنش باز تاب واقعیت رو به چشم هاش فرستاد تا به قدم هاش، لرزش بیشتری رو هدیه کنه.
YOU ARE READING
Fade The Nightmare [L.S][Z.M]
Fanfictionدستش رو به سمت اسلحش برد خاطره هاش رو هدف گرفت انگشتش رو روی ماشه فشار داد... و با نوازش های مرگ از خواب بیدار شد!