📖P8📖

22.2K 3.1K 1K
                                    

زنگ تفریح ها برای جونگکوک عذاب زیادی بود..چون همش باید بلند میشد و میرفت برای تهیونگ کاراشو انجام میداد و برمیگشت پیش جیمین..حداقل اگه پیششون باشن کمتر خسته میشد..

"من مشکلی ندارم، جیمین تو چی؟"

جیمین یه نگاه کوتاه و دزدکی‌ای به یونگی انداخت و بعد سریع روش رو گرفت و به پایین نگاه کرد‌.

"نمیدونم، هر طور تو راحتی!"

جونگکوک ابروهاش رو بالا انداخت. چند وقتی بود که داشت متوجه تنش بین یونگی هیونگش و جیمین میشد و این یه تنش معمولی هم نبود! از یونگی هیونگش که علاقه خاصی می‌بارید و این جای بحث نداشت، اما جیمین..؟

"اوه جیمین! یادم اومد هوسوک هیونگ چند تا سوال درسی ازم داشت!"

بعد به هوسوک نگاه کرد و با چشم‌هاش یکم علامت داد تا بفهمه. هوسوک گیج شده بود و نمی‌فهمید این کار برای چیه اما حداقل این رو فهمید که باید حرف کوک رو تایید کنه.

"آ..آره..و خب اگه تنهایی بهم بگی راحت ترم جونگکوک!"

جونگکوک لبخندی از روی رضایت زد و به جین نگاه کرد. اون هم مثل اینکه فهمید و رو به نامجون گفت:

"اوه..نامجون عزیزم..یه اتفاق خیلی مهم افتاده..بیا که تو راه بهت بگم..نمیخوام این خرگوش زشت بدونه.."

بعد زودتر از همه بازوی نامجون رو کشید و باهم رفتن. یونگی که از نقشه جونگکوک با خبر شده بود رو بهش چشمکی زد و بعد به جیمین گفت:

"دیدی چی شد؟ همه کار دارن! پس بیا منو تو هم با هم بریم. مگه اینکه بخوای این زنگو با تهیونگ بگذرونی؟!"

جیمین قیافش جمع شد و با نارضایتی سر تکون داد..

"ببین فقط بیش از حد بهم نزدیک شو تا ببینی چیکارت میکنم!!"

یونگی دستش رو تو هوا تکون داد.

"نه بابا کی اخه بهت نزدیک شدم که این دومین بار باشه؟"

جیمین بعد اینکه "آره جون خودت" ای نثارش کرد هوفی کشید و همراهش رفت.

جونگکوک با رضایت لبخندی زد که با صدای تهیونگ ترسید و به طرفش برگشت.

"خوب اتیش میسوزونی.."

تهیونگ دست به سینه تکیه داده بود به در و با لبخند تمسخر آمیزی بهش نگاه میکرد.

"اوه..تهیونگ! پس همرو شنیدی! خب..هوسوک هیونگ باهام کار داره، پس این زنگ منو آزاد بزار."

همون موقع دخترهای بقیه کلاس‌‌ها هجوم آوردن و دور هوسوک و تهیونگ حلقه زدن و شروع به صحبت کردن که باعث شد جونگکوک چشم‌هاش رو بچرخونه، مثل همیشه!

هوسوک اصولا تو ذوق کسی نمیزد، برای همین ایستاد و همراه با لبخندی باهاشون مشغول صحبت شد ولی تهیونگ بی توجه به اونا به سمت جونگکوک حرکت کرد و دستش رو پشتش گذاشت و به جلو هلش داد تا حرکت کنه.

Love At School ❢ VkookWhere stories live. Discover now