📖p15📖

22.2K 3K 916
                                    

با حرفی که تهیونگ زد، موهای تن جونگکوک به یک باره سیخ شد و نگاهش رو از نگاه عصبی پسر بزرگ‌تر گرفت و آب دهنش رو قورت داد. می‌دونست اگه به حرفش گوش نکنه فقط خودش بیشتر اذیت میشه پس از جاش بلند شد به ایون وو نگاه کرد که عقب تر بره و بتونه رد شه. ایون وو هوف عصبی ای کرد و پرسید:

"چرا انقدر مطیع تهیونگی؟! واقعا نیازه که الان حرفش رو گوش کنی و.."

"من مجبورم ایون وو، مجبور! تا حالا این کلمه به گوشت خورده یا مصداق کامل یه آدم پولدار و بی دردی؟"

ایون وو سکوت کرد که جونگکوک نگاهش رو ازش گرفت و بالاخره تونست رد بشه. کنار نینا ایستاد و صبر کرد که از جاش بلند شه اما اون دختر انگار خیال بلند شدن نداشت. با صدای نامجون که چند تا صندلی عقب تر نشسته بود همه بهش نگاه کردن:

"نینا فک کنم حرف تهیونگ به اندازه کافی واضح بود.. نمیخوای از جات بلند شی؟؟"

"نامجون عزیزم فک کنم حتما یه خراب کاری کرده نمیتونه از جاش بلند شه.."

با این حرف جین همه سعی کردن خندشون رو بخورن و دستشون رو جلوی دهنشون گذاشتن. نینا با حرص بلند شد و نگاه ترسناکی به پسرایی انداخت که صداش می‌کردن تا پیش اونا بشینه. جونگکوک بی توجه به بقیه اتفاق‌ها چشم‌هاش رو چرخوند و سرجاش نشست.

سعی میکرد اصلا به تهیونگ نگاه نکنه..چون جرئتشو نداشت..ولی سنگینی نگاهش کاملا حس میشد..

"بهت چی گفته بودم؟؟"

جونگکوک با نگاه طلبکاری بهش زل زد.

"ببخشید؟؟اون کسی که جاش اشغال شد من بودم.. باید چیکار میکردم؟؟"

تهیونگم طلبکارتر و با عصبانیت بهش نگاه کرد.

"باید جاتو پس میگرفتی.."

"چرا به زور باید اینکارو بکنم؟وقتی حرفی نزده بودی یعنی موافق بودی منم حوصلم سر رفته بود داشتم با ایون وو سنگ کاغذ قیچی بازی میکردم مشکلش چی بود؟"

تهیونگ مچ دست جونگکوک رو گرفت و اون رو به طرف خودش کشید، جوری که صورت‌هاشون کاملا نزدیک به هم بود و تا خواست چیزی بگه صدای یونگی مانع از حرف زدنش شد:

"هی..هی دعوا نکنین..قراره تو این اردو بهمون خوش بگذره مگه نه؟؟بسه دیگه.."

جیمین هم به طرفشون برگشت و با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد.

"تهیونگ نمیخوای مچ دستشو ول کنی؟؟انقدر وحشی نباش.."

تهیونگ مچ دست جونگکوک رو با پوزخندی ول کرد و گفت:

"پارک جیمین فک کنم هنوز نفهمیدی وحشی بودن واقعی یعنی چی..رو جونگکوک امتحان کنم تا بفهمی یا رو خودت؟؟"

**

جر و بحث جیمین و تهیونگ تا برسن ادامه داشت.. وقتی رسیدن جونگکوک حس میکرد دیگه سرش از اونهمه دعوا درد میکنه..بیشترشم داد و بیداد های جیمین بود..چون تهیونگ نهایتا دو سه تا کلمه میگفت و همون برای اتیشی کردن جیمین و سخنرانی طوماریش کافی بود..

Love At School ❢ VkookTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang