📕After story_3📕

16.6K 2.2K 376
                                    

هفت پسر، دور یه میز نشسته بودن و مشغول حرف زدن و خندیدن بودن. کافه ای که اومده بودن پیشنهاد جیمین بود و همه از پیشنهادش استقبال کرده بودن.

هوسوک همینطور که آیس پکش رو می‌خورد به پشت صندلیش تکیه داد.

"دوست دختر جدید می‌خوام"

بقیه نگاهی به هم انداختن و سرشون رو تکون دادن.

"شرط می‌بندم همین الان حداقل ۳۰ تا دختر تو صفحه چتت هستن"

هوسوک بار دیگه از نی آیس پکش هورتی کشید و چشم‌هاش رو چرخوند.

"خسته کننده شدن"

جیمین پوزخندی زد و دستش رو به چونش گرفت.

"هیونگ یه جوری رفتار نکن انگار جوری دخترا برات صف کشیدن که فقط کافیه بهشون اشاره کنی!"

هوسوک چشم‌هاش رو گرد کرد و به جلو مایل شد.

"مگه اینطور نیست؟"

جونگکوک تکیش رو از شونه ی تهیونگ برداشت و دست‌هاش رو تو هوا تکون داد.

"آره شاید به نظرت همینطور باشه هیونگ..اما مطمئن باش دخترایی هستن که بخوان بهت محل نذارن"

هوسوک نیشخندی زد و ابروهاش رو بالا انداخت.

"امکان نداره"

با دیدن نگاه بی حوصله بقیه خنده عصبی ای کرد.

"می‌خواین بهتون ثابت کنم؟"

از جاش بلند شد و دستی به لباسش کشید.

"اینجارو داشته باشین"

با ژست دختر کشی که همیشه جواب می‌داد به سمت پیشخوان قدم برداشت و بعد از گذاشتن ساعدش روی میز، کمی خم شد و از گوشه چشم نگاهی به دختری که محض ورودش چشمش رو گرفته بود انداخت.

"یه مشکلی پیش اومده"

دختر سرش رو بالا آورد و هوسوک باید اعتراف می‌کرد چشم‌های خیلی زیبایی داشت.

"بله بفرمایید"

هوسوک چشم‌هاش رو ریز و نچی کرد.

"من مست شدم"

دختر جوون اخم ریزی کرد و با گیجی به هوسوک نگاه کرد.

"اما این امکان نداره..هیچ کدوم از چیزاهایی که توی این کافی شاپ میشه سفارش داد دارای الکل نیست"

"عجیبه..پس چطور یه آدم می‌تونه الکل نخورده مست تو بشه؟"

شیش پسر دیگه که نزدیکشون نشسته بودن و در حال گوش دادن بودن با شنیدن این حرف به زور خندشون رو کنترل کردن و در این بین جونگکوک بود که نزدیگ بود قه قهه‌اش به هوا بره اما تهیونگ زودتر دست به کار شد و دستش رو جلوی دهنش گذاشت.

دختر که کاملا متوجه شد قصد هوسوک شده بود اخم غلیظی کرد و نگاهش رو به طرف دیگه ای داد.

"مزاحم نشین لطفا"

هوسوک هر دوتا آرنجش رو روی میز گذاشت و خودش رو کمی به دختر نزدیک تر کرد.

"از اول هم قیافت آشنا بود..نکنه دوست دختر بعدیم هستی؟"

دختر که دیگه صبرش تموم شده بود مداد رو روی میز کوبید و خنده عصبی ای کرد. حالا اون هم به طرف هوسوک مایل شده بود و تو چشم‌های خبیثش زل زد.

"این حرفارو برو به یکی دیگه بگو..از من چیزی نصیبت نمیشه خب؟"

صاف ایستاد و دوباره مشغول نوشتن چیزی شد. هوسوک که تیرش به سنگ خورده بود حرصی ایستاد و نگاه وحشتناکی به دوستاش که حالا شکمشون از خنده درد گرفته بود انداخت.

باورش نمیشد که به طرز خیلی آروم اما کشنده ای رد شده بود.

"سونگ شیفتت تموم شده..می‌تونی بری"

هوسوک که با شنیدن این حرف فهمیده بود اسم دختر رو به روش سونگِ لیسی به لب هاش زد.

"چه اسم قشنگی..واقعا هم تو به دست آوردن دلم پیروز شدی"(سونگ به معنای پیروزیه)

دختر جوون لباس فرم گشادش رو در آورد و نگاه بی حوصله ای به مرد رو به روش انداخت.

"یه جوری حرف نزن انگار براش تلاشی کردم.. نمی‌دونم شما بچه پولدارا چرا فکر می‌کنین همرو می‌تونین دور انگشتاتون بچرخونین؟"

ایروهای هوسوک بالا پرید که دختر، از روی صندلی کنارش کیفش رو چنگ زد و به طرف خروجی حرکت کرد.

"هوسوک بیخیال..همه می‌دونن دخترا برات می‌میرن، این فقط یه شوخی بود و این دختره هم یکم عجیب بود..کسای دیگه ای هم هستن که.."

حرف یونگی تموم نشده بود که هوسوک به سمت خروجی دویید و از کافی شاپ بیرون رفت.

"صبر کن"

دختر با صدای بلند هوسوک ایستاد و بعد از چرخوندن چشم‌هاش بی حوصله به عقب برگشت.

هوسوک به دختر رو به روش نزدیک شد و گوشیش رو از جیبش در آورد.

"حداقل شمارت رو بهم بده..شاید تونستم نظرت رو عوض کنم"

دختر پوزخندی زد و قدمی به سمت پسر رو به روش برداشت که هوسوک عقب رفت.

"دست.."

یه قدم دیگه..

"از سرم.."

هوسوک تصمیم گرفت عقب تر نره و با قدم دیگه ای که دختر برداشت صورت هاشون تو فاصله نزدیکی از هم قرار داشت.

"بردار"

این رو گفت و بعد از گرفتن نگاهش از هوسوک، به  راهش ادامه داد. هوسوک نیشخندی زد و زیر لب زمزمه کرد:

"انگار قراره زیاد به این کافه بیام"

بقیه با چشم‌های براق شده از پشت شیشه کافی شاپ، به اتفاقاتی که بیرونش افتاده بود زل زده بودن و با حرفی که تهیونگ زد بقیه با سر تایید کردن.

"فکر کنم هوسوک هیونگ قراره به زودی دلش رو ببازه"

_________________________________________
این قسمت:هوسوک دلباخته😂

یه چیزی رو بگم در کل ۵ تا افتر استوریه و این سومیش بود پس هی نیاین نگین این آخریه یا نه.. آخریش افتر استوری پنجه..

نظرتون راجب این قسمت چی بود؟😁

Love At School ❢ VkookWhere stories live. Discover now