16(Ready to play)

420 54 37
                                    

اون گارژای که تهیونگ اسم خونه رو روش گذاشته بود مثل همیشه تاریک بود ولی حداقل مثل همیشه یه جای مخفی برای پیدا کردن کمی ارامش بود!
 دستاشو توی جیب شلوارش گذاشت و همینطور که به اطراف سرک میکشید توی گاراژ چرخید..
با هرقدمی که برمیداشت توی خاطرات گذشته غرق میشد....
تموم خاطرات نوجونیشون توی اون گاراژ گذرونده بود!
چقدر خاطره داشت از اونجا!
 قاب عکس قدیمی که هنوزم سرجای همیشگیش بود رو برداشت و لبخندی که از خاطرات خوبشون نشئت میگرفت روی صورتش نشست!
میتونست صدای خنده های سه نفریشون رو حتی از روی عکس هم بشنوه!
شبیه یه خانواده ی واقعی بودن!
لیسا که دیر تر از جک وارد گاراژ شده بود به قاب عکسی که توی دست جک بود نگاه کرد...
 انگار که دیگه اون قاب عکس تکراری و فضای اون گاراژ واسش جالب نبود!!
بی تفاوت تقی به دیوار زد و گفت: کسی خونه نیس؟
تهیونگ همون لحظه با شنیدن صدای لیسا جلوشون ظاهر شد...
 با دیدن جک و لیسا کمی جا خورد!
تهیونگ:اینجا چیکار میکنید؟
جکسون قاب عکس رو سر جاش برگردوند و گفت: باید حرف بزنیم
تهیونگ سرشو تکون داد و به سمت چندتا کاناپه طوسی رنگی که وسط گاراژش بود رفت و لیسا و جک هم متقابلا هم به سمتش رفتن!
لیسا روی کاناپه لم داد و پرسید: مومو کجاست؟
تهیونگ نیشش باز شد و گفت: به تو ربطی نداره!
لیسا رد نگاه تهیونگ رو که به اتاق ته گاراژ ختم شد گرفت که جکسون حرف زد
جکسون: بخاطر مومو اومدیم!
 ابروشو بالا داد و برای اینکه مطمئن شه پرسید: خبرا رو خوندی ؟
تهیونگ بی تفاوت سرشو تکون داد و گفت: واقعا فکر میکنی اون میتونه وارد بلک لیست شه؟
مومو حتی دابل ایکس هم نمیتونه تحمل کنه!
جکسون: متاسفانه اون حق انتخاب نداره...
لیسا همینطور که با تیله های شکاریش گفت و گوی جک و ته رو گوش میداد دستشو زیر چونش گذاشت و گفت: از خودش پرسیدی؟
تهیونگ کمی فکر کرد...به جز کمی عشقبازی در واقع هیچ کار خاصی نکرده بودن!
با شیطنت گفت: No...
لیسا نگاه مفهوم داری به جک کرد و گفت: پس باید اماده اش کنیم؟؟
جک قیافه ی متفکری به خودش گرفت و بشکنی زد: فکر خوبیه..
لیسا زبونش رو روی لبش کشید و همینطور که داشت به استایل عروسکی مومو فکر میکرد گفت: ظاهرش با من!
تهیونگ به لیسا و جکی که داشتن بیخودی برنامه ریزی میکردن نگاه کرد و گفت: چتونه؟ میگم قبول نمیکنه!
و همون لحظه صدای مومو بود که توی گاراژ پخش شد!
توی چارچوب در ظاهر شد و با قیافه ی کاملا جدی گفت: انجامش میدم!
 و بومب...                                                                   کسی باورش نمیشد که مومو چی گفته و چی از زبون او دختر شنیدن!
لیسا با نگا تحسین امیزی که کنجکاو هم به نظر میرسید به مومو گفت: راه درستی رو انتخاب کردی!
و اون حرکات عجیبش و نگاه های دزدکیش به تهیونگ دوهزاری لیسا رو انداخت که چه خبر شده..
مومو دو قدم جلو اومد و به لیسا و جک گفت: میشه درمورد بلک لیست بهم بگین؟
جکسون زیرچشمی به تهیونگی که سکوت کرده بود نگاه کرد و بلافاصله شروع کرد به توضیح دادن کرد!
جکسون: خب.. بلک لیست زیر مجموعه دابل ایکس بود...ولی الان اوضاع فرق کرده..
شرکت بلک لیست تاسیس شده و قصد رقابت با دابل ایکس رو داره
بخاطر اینکه پایگاه های مخفی داره انجام کارهای غیرقانونی درش وجود داره!
و فکر میکنم بدونی که چه کسایی وارد بلک لیست میشن!
مومو سرشو تکون داد و انگشت هاشو توی هم قفل کرد و لب زد: میدونم...کسایی که قانون شکنی میکنن....
مثل..
من!
جکسون حرف مومو رو تایید کرد و با صدای دورگه اش ادامه داد: بازیکن های بلک لیست اصلا روحیه ی خوبی ندارن مومو!
 همشون کارهای ترسناکی انجام دادن...
برای اینکه بتونی اونجا دووم بیاری باید شبیه اونا بشی..یا اینکه حداقل تظاهر کنی!
لیسا بین حرف جک پرید و روبه مومو گفت: هی صبر کن ببینم...اینکه قبول کردی انجامش بدی دلیل خاصی نداره؟
مومو برای چند لحظه عمیقا توی فکر فرو رفت..
دلیل خاصی؟این جمله اونو توی فکر برد...
انگار که یه چیزی مثل پتک توی سرش خورده بود!
بعد از مکث طولانی با لبخند تلخی گفت: مگه چاره ی دیگه ای هم دارم؟ اگه انجامش ندم اینبار سر  ازکجا درمیارم ؟ اصلا زنده میمونم؟
لیسا باهوشی مومو رو تحسین کرد و خبر دیگه ای رو داد
لیسا: قراره دابل ایکس با بلک لیست یه عمل گروهی رو شروع کنه..کسی نمیدونه  چه کسایی انتخاب میشن!
ولی نترس حتی اگه تو انتخاب شی همراه جک توی یه گروهین!
مومو باشه ای گفت و به تهیونگی که به طرز عجیبی بین گفت و گو شون نپریده بود زیرچشمی نگاه کرد!
بیشتر از اینکه خجالت زده باشه عصبی بود!
دلش میخواست همونجا شلوار تهیونگ رو از پاش دربیاره و زبونشو دراز کنه و کلی مسخره اش کنه
به افکار بچگونش محل نداد و با ادا کنار تهیونگ  نشست و سعی کرد باوقار و متین باشه..
جوری که اصلا معلوم نباشه چندساعت پیش چه اتفاقی افتاده!
اما چرا حس میکرد روی پیشونی اش نوشته شده چه غلطی کرده!
از چرندیاتش فاصله گرفت و با جدیت پرسید
مومو: میتونی هم گروهی هامو بهم معرفی کنی؟
جکسون از اینکه مومو اینقدر باهاشون همکاری میکرد کمی جا خورد!
شاید فقط لیسا بود که فکر میکرد مومو عجیب شده؟
این قضیه یکم بو دار بود!
جکسون به لیسای که چشمای قرمز و خمارش درحال آتیش گرفتن بود نگاه کرد و مثل اینکه چیزی یادش افتاده باشه لب زد: مومو میتونی گوشیت رو بهم بدی؟
مومو بلافاصله گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و بعد از این که رمزش رو وارد کرد به جکسون دادش!
لیسا با حس شیشمش پرسید: میخوای واسش بلک ایکس رو نصب کنی؟
و گوش های مومو همون لحظه تیز شدند!
بلک ایکس دیگه چی بود؟
جکسون همینطور که با گوشی مومو ور میرفت گفت:مومو از این بعد تو هیچ عملی از طرف دابل ایکس نمیگیری!
فقط از طریق این برنامه که واست نصبش میکنم عمل میگیری!
لیسا به ناخون های مشکی براقش نگاهی انداخت و از اینکه جک جوابش رو نداده بود نگاه غضبی بهش انداخت و گفت: فکری واسه عمل هایی که قراره بگیره کردی؟ اگه همین الان یه عمل فوق وحشیانه بگیره چی؟
جکسون به تیله های خمار لیسا نگاه کرد و جوابش رو سربالا داد
جکسون: احتمالا برنامه ریزی هاشون برای عمل های اصلیه..پس فعلا عملی درکار نیست!
لیسا: و عمل اصلی قراره کی شروع شه؟
جکسون همینطور که  منتظر نصب برنامه بود گفت: احتمالا دو هفته دیگه!
لیسا که پر از سوال های ریز و درشت بود پرسید: فکر میکنی توی یه هفته مومو رو میتونیم تغییر بدیم؟
جک بعد از اینکه بلک ایکس نصب شد گوشی مومو رو بهش داد و گفت: اگه خودش بخواد چرا که نه!
مومو به برنامه ای که حالا جای دابل ایکس روی گوشیس نصب بود نگاه کرد
بلک ایکس!
اسم دارکش که امیداورش نکرد که از شر دابل ایکس نجاتش داده باشه!
نرم افزارش تقریبا شبیه دابل ایکس بود اما تم تیره رنگی داشت!
قبل از اینکه فرصت اینو پیدا کنه که ستاره های بلک لیست رو ببینه و کمی با برنامش  اشنا شه لیسا زیر لب گفت: باید تموم حیله ها و ایده های کثیفمو نشونش بدم؟
تهیونگ به لیسا تیکه ی حرص دراری پروند                    تهیونگ: مثلا معتادش کنی؟
لیسا دندوناشو از حرص روی هم کوبید و خنده عصبی کرد و دستش رو توی موهای خوش حالتش کشید!
انگار که جک هم با تهیونگ موافق بود که هیچی نمیگفت!!!
مومو سرشو بالا اورد و نگاه های نامفهوم بین لیسا و جک رو که مثل سگ و گربه شده بودند رو رد و بدل کرد...
توی تموم این لحظات تهیونگ سکوت کرده بود و مومو معذب تر از همیشه حتی کوچکترین توجهی هم به تهیونگی که زیرچشمی بهش چشم دوخته بود نکرد!!
تهیونگ بالاخره نگاهشو از مومو گرفت و گفت: فکر کنم جواب بده!
هرسته تاشون همون لحظه به مومو خیره شدند..
قضیه چی بود؟
مومو گیج به خودش نگاه کرد و پرسید: منظورتون چیه؟
تهیونگ پوزخند شیطانی زد و گفت: باید ازت یه موموی خفن و سکسی بسازیم!
•••
مومو تموم این مدت زیر نگاه های سنگین تهیونگ اب شده بود ولی اصلا به روی خودش نیاورد!
هرچقدر که مومو سعی میکرد نگاهش رو از تهیونگ بدزده تهیونگ برخلافش سعی میکرد با تیله های مشکیش مومو رو درسته قورت بده!
خداروشکر که به یه بهونه ای با لیسا وارد اتاق شد و ریخت تهیونگ رو بیشتر از این ندید!
روی تختی که ملحفه سفیدی روش قرار داشت نشست و به ایینه بزرگی که روبه روش بود نگاه کرد!
در واقع حس هیجان زیر پوستش میدوید و میدوید تا ضربان قلبش رو بالا تر ببره..
موموی کیوتی که میخواست خفن و خلافکار به نظر برسه!
تضاد جالبی به نظر میرسید!!
اما درمورد اینکه از این ورژن جدیدش خوشش بیاد نظری نداشت!
لیسا همینطور با وسیله نوک تیزی ور میرفت گفت: اماده ای مومو شی؟
مومو که هنوز درک نکرده بود چرا باید تتو کنه گفت: این کار لازمه؟
لیسا چشمکی زد و گفت: اره من واست ردیفش میکنم نگران نباش...
تن صداش رو بالا برد تا نظر جک رو که روی کاناپه لم داده بود و به تعریف لیسا بمب میساخت رو بفهمه!
لیسا: واسش طرح مار بزنم یا عقرب؟
جکسون که سرش با  ابزارهای پیچیده ای گرم بود جواب لیسا رو نداد!
لیسا که حرصش گرفته بود داد زد: پدرسگگگ گفتم مار یا عقربببب؟
جک پوزخندی به حرص خوردن لیسا زد و زیر لب گفت: هرچی که خودش میخواد!
مومو سردرگم شده بود...
همیشه دلش میخواست تتو های قشنگی بزنه روی بدنش ولی خانوادش هیچوقت با این ایده موافق نبودن...
ولی حالا که مجبور بود به انجامش، با ایده مار و عقرب اصلا موافق نبود!!
لبشو گزید و اروم گفت: ولی شنیدم خیلی درد داره...
تهیونگ کمی از فنجون نسکافه شو سر کشید و به ویوی خوبی که جلوش بود نگاه کرد!
چقدر خوب بود که در اتاق کاملا باز بود و میتونست مومو رو دید بزنه!
گربه ی کوچولوش حالا متفکر به نظر میرسید
 با شیطنت تیکه پروند
 تهیونگ: اگه من واست بزنم جز لذت هیچی حس نمیکنی!
مومو با خشم به تهیونگی که روبه روش روی میز بیلیارد نشسته بود و با لذت عجیبی نسکافه شو سر میکشید توپید :خفه شو کیم تهیونگ!
و تهیونگی که از حرص خوردن مومو سرمست شد!
انگار که اون موجود دیوث رو هیج جوره نمیشد ساکت کرد!
نمیتونست کاری رو که چندساعت پیش باهاش کرده بود فراموش کنه...خداروشکر که مست بود!
چون یه بهونه بابت اینکه کنترلش رو از دست داده بود داشت!
معذب نگاهشو ازش گرفت و به دستگاه ترسناکی که دست لیسا بود داد!
جک عینک مستطیلیش رو دراورد و ابزار های که دستش رو بود رو رها کرد و نگاه بین مومو و تهیونگ رو از چشم گذروند و گفت: شما هنوز اشتی نکردید؟
کاش بحث زودتر عوض میشد انگار که کار داشت به جاهای باریک میکشید..
لیسا وقتی گونه های سرخ مومو رو دید باهوشیش گل کرد
لیسا: قضیه یه چیز دیگس!
تهیونگ از روی میز پایین پرید و به اتاقی که توی دو متریش بود رفت و دستگاه تتو کن رو محکم از لیسا گرفت و گفت: خودم نقشه کشیده بودم برای تتو کردن پوست برنزه اش پس بکش کنار!
و این جمله باعث شد مومو از شدت سرخی سرش رو پایین بندازه..
جک صداش توی گاراژ پیچید و به گوش مومو رسید
جکسون: تا همین دیروز داشت میگفت از دخترا متنفره...حالا عاشق شده!
مومو سرش رو کمی بالا اورد و درحالی که داشت از خجالت میمرد سعی کرد بحث رو عوض کنه بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه گفت: میشه تتو رو بیخیال شیم؟
تهیونگ روی صندلی روبروی مومو نشست و پاهاشو روی پاش انداخت و گفت: حتی فکرشم نکن این لذت بزرگ رو از دست بدم!
لیسا دستشو توی شلوار جینش برد و برای اینکه مومو رو قانع کنه گفت:نه بیبی...تو باید شبیه خلافکارایی باشی که چتدتا ادم کشتن و یه عالمه مواد جابه جا کردن و سابقه شون از قاتل ها هم بدتره...
اینجوری گوگولی بفرستیمت که فکر میکنن مربی مهدکودکی!
مومو اهی از روی ناچاری کشید
بازم مجبور به انتخاب بود!
و کاش گزینه انتخاب نکردن هم واسش وجود داشت!
لیسا همینطور که مومو رو با تیله های گستاخش زیر و رو کرد لب زد: پتانسیل خلاف کار شدن رو داریا!
مومو اب دهنش رو قورت داد...حتی جکسون هم اینو بهش گفته بود!
دستی به موهای وز شده اش کشید و در جواب لیسا سکوت کرد!
تهیونگ رفته بود تیغه ی مناسبی برای دستگاه تتو پیدا کنه پس لیسای شیطون وقتی چشم تهیونگ رو دور دید شیطنتش باز گل کرد
لیسا: اون لاو مارک ها هم خیلی به رنگ پوستت میاد...
مومو مثل برق گرفته ها سریع واکنش نشون داد
مومو: یعنی جاش مونده؟ و به شدت به گردنش نگاه کرد..اما هیچ ردی از لاومارک روی گردنش ندید.
لیسا با نگاه مچ گیرانه ای گفت: حتی اگه نامرئی باشه من میبینمش!
مومو که فهمید لیسای خبیث بهش یه دستی زده ضایع گفت : نمیدونم راجب چی حرف میزنی...
لیسا کنار مومو نشست و خبیثانه در گوشش زمزمه کرد: راجب همون چیزی که فکر میکردی جاش مونده!
مومو  که درمونده و مضطرب به نظر میرسید..حس میکرد هر لحظه ممکنه به سکسکه بیفته!
لیسا که انگار میخواست پای بحث جدی رو پیش بکشه خیلی ساده گفت: ببین
تهیونگ پسر خوبی نیس...ولی عاشق خوبیه!
حداقل هرکاری برای مراقبت از عشقش انجام میده!
مومو که حرف لیسا رو درک نکرده بود پرسید: منظورت از عاشق بودنش خوابیدن با همه ی دختراس؟
لیسا خندید و از درد خماری اهی کشید...کاش توی این اتاق لعنتی یه مواد کوفتی پیدا میشد...                            با لحن خسته ای گفت: شاید باورت نشه..اما اون فقط یکبار عاشق شده..
اما عشقش ناکام بود و ضربه ی بدی بهش زد!
فکر میکنم بعد از اون همه سال هنوز نتونسته عاشق  کسی بشه!
اما اون حالا از تو خوشش اومده!
مومو که خیلی کنجکاو شده بود پرسید: اون دختر...کی بوده؟
لیسا: عشق اولش رو میگی؟
مومو : اره
لیسا: من حتی اسمش رو هم نمیدونم!
ولی شاید جک بدونه!
لیسا دستگاه تتو رو که نوک تیزی داشت روی پوست مومو گذاشت و همینطور که سعی میکرد چک کنه ببینه سالمه یا نه مومو با استرس جیغ کوتاهی کشید و گفت: صبر کن صبر کن!
لیسا پوکر به مومو نگاه کرد!
مومو: فقط...عقرب و اژدها و مار و هیولا نباشه!
لیسا خندید و گفت: میخوای  واست ابنبات و بادکنک تتو کنم؟
مومو با لبخند امیدوار کننده ای پرسید: یعنی میشه؟
و اون لحن کیوتش باعث شد لیسا قهقه ی بلندی سر بده...
لیسا: تیغه اش رو باید عوض کنم این کنده..
و همون لحظه تهیونگ باصدای خنده لیسا وارد اتاق شد و گفت و گوی دخترونه بینشون رو بهم زد
تهیونگ که حس میکرد لیسا داره اون فرصت طلایی رو ازش میگیره گفت: هی گفتم خودم انجامش میدم!
لیسا خواست دستگاه رو به تهیونگ بده که مومو جلوشو گرفت و خشمگین به تهیونگ غرید: تو برو واسه زن هات تتو کن!
لیسا فکر خبیثانه ای به سرش زد و همینطور که داشت برنامه ی کثیفی رو توی ذهنش میچید گفت: شاید این کونی حرفه ای تر باشه ها...
من قبلا اینکارو انجام دارم اما از هر ۱۰ نفر ۷ نفر رو ناکار کردم..
مومو که باورش شده شده بود گفت: ۷ نفر؟؟؟
تهیونگ نقشه ی شوم لیسا همراهی کرد و گفت: اره این بچ واقعا تتو کار خوبی نیس مومو من نگرانم که بلایی سرت بیاره!
لیسا سرشو تکون داد و همینطور که سعی میکرد به موموی ساده نخنده گفت:  پس من تورو با این اقای کونی تنها میزارم!
فحشش رو حسابی محکم و کوبنده گفت و از اتاق خارج شد...                                                         و مومو اصلا نفهمید لیسا کی رفت و در رو پشت سرش بست!
تهیونگ که موقعیت دلخواهش رو  بالاخره به دست اورده بود  کنار مومو نشست و تیغه دستگاه رو عوض کرد و بعد از اینکه حواس پرتی مومو رو دید سریع بوسه ای به گونه ی مومو نشوند!
و اما مومویی که گونه هاش از حرکت سریع تهیونگ شبیه گوجه شده بود به تته پته افتاد..
لبشو اینقدر محکم گاز گرفت که نزدیک بود به خون بیفته!
بوسه این مرد روی گونه اش کار خودش رو کرده بود!
دمای بدنش هم حالا حالا قصد گر گرفتن داشت!
تهیونگ که دیگه کم کم به این حالتای مومو عادت کرده بود گفت: مامانت که مثل تو خجالتی نیست..پس تو به کی رفتی بچه؟
مومو مثل یه گربه خشمگین اعتراض کرد
مومو : چون من به بابام رفتم! مگه خجالتی بودن چشه؟
تهیونگ پیش خودش اروم پچ پچ کرد: اگه مثل مادرت بودی کاپل جذابی میشدیم و الان هفتمین شکمتو حامله بودی و...
مومو غرید: چی داری زیر لب میگی منحرف؟
تهیونگ ادامه حرفشو خورد و گفت: هیچی!!
بهتره از پشت گردنت شروع کنیم..
بعدش با اشاره گفت:
برگرد!
خواست از پشت به مومو نزدیک بشه که
مومو مثل برق گرفته ها داد زد: نهههههه
تهیونگ که گریخته بود بی حرکت دستاشو بالا برد!
لیسا که پیش جک نشسته بود و سرش توی گوشیش بود پوزخندی زد و گفت: یعنی دووم میاره؟
جک متفکر گفت: تو چی؟ دووم میاری با این حال خمارت؟
لیسا که جک حسابی رو مخش بود بهش توپید: چته جک؟ من که مواد نکشیدم! نبینی دارم از خماری دیوونه میشم؟
جک چشماشو کج کرد و یه قوطی انرژی ژا از ساکش دراورد و به لیسا داد!
جک با جدیت خاصی لب زد: بخورش!
لیسا قوطی رو ازش گرفت و همینطور که زیر لب بهش فحش میداد سر کشیدش!
•••
چند لحظه بعد جو بینشون اروم گرفت و مومو مظلومانه گفت: گردنم نه...از...از..بازوهام شروع کن...
تهیونگ که دوهزاریش افتاده بود نخواست مومو رو اذیت کنه پس سرشو مثل یه پسر خوب تکون داد..
حسابی پیش این گربه یه دیو منحرف از خودش ساخته بود...
مومو که این منحرف رو خوب میشناخت تهدید وار گفت: کیم تهیونگ...بهت هشدار میدم هیچ فکر منحرفانه ای نکنی وقتی داری واسم تتو میکنی...فهمیدی؟
تهیونگ کمی فکر کرد و به سختی جواب داد
تهیونگ: سعی میکنم!
مومو که راضی نشده بود بازم اعتراض کرد
مومو: تو چرا اینقد بیشعوری کیم تهیونگ؟
تهیونگ با لحن جدی گفت: چون مدلمه
مدل توهم خجالتی بودن و سافته!
مومو که به طرز عجیبی قانع شده بود کتش رو دراورد و چهار چشمی حواسش به چاک سینه اش بود که از زیر تیشرتش بیرون نیفته و اون گرگ منحرف با اون چشمای جغد مانندش دیدش نزنه!
تهیونگ با خودش گفت: پس بالاخره به ارزوم که تتو شدن پوستت بود رسیدم؟!
مومو: چرت نگو و زود تمومش کن!
تهیونگ توی یه پوزیشن مناسب روی بازوی مومو خم شد که بهش تسلط داشته باشه...
با کمی الکل بازوی لخت مومو رو تمیز کرد و با لحن جدی که بهش نمیومد گفت: قضیه چیه مومو؟ چرا میخوای انجامش بدی؟
فقط کافیه مثل دفعه های قبل اعتراض کنی و بگی انجامش نمیدی!
مومو که حسابی توی فکر فرو رفته بود گفت: گذشته چیز عجیبیه نه؟
حس میکنم هر اتفاقی که الان واسه همتون افتاده بخاطر گذشته اس...!
تهیونگ قبل از اینکا کارشو شروع کنه به تیله های گنگ مومو چشم دوخت و با لحن ارامش بخشی بهش گفت: نزار این جمله تو رو مثل ما مثل یه برده کنه!
مومو از فکر بیرون اومد و گفت: به جز دیدن پورن میتونی حرف های دیگه ای هم بزنی؟
تهیونگ لبخند محوی زد و گفت: اگه بخوای!
مومو خودشو جم و جور کرد و  برای هزارمین بارگفت: خب...فقط اژدها و عقرب و مار و شیطان نباشه!
تهیونگ دستگاه رو روشن کرد و گفت: اوکی لیدی!
تا وقتی که تموم نشده نگاه نکن!
مومو لباش رو روی هم گذاشت تا صدای جیغش بلند نشه...
امیدوار بود که صدای جیغش توی گاراژ نپیچه...
تهیونگ مثل یه معماری که در حال نقش و نگار کشیدینه دستگاه رو روی پوست مومو گذاشت و لحظه ای بعد به حرکت درش اورد!
مومو اون لحظه حس مرگ داشت..
حس سوراخ شدن پوستش توسط کیم تهیونگ میتونست خوب باشه!؟
چشماش از حد معمول گشاد تر شده بود!
سعی کرد تو دلش حرفای امیدوار کننده به خودش بزنه
به قول تهیونگ خیلی از دخترا ارزوشون بود که کینگ دابل ایکس تموم بدنشون رو در ازاردهنده ترین حالت ممکن تتو کنه مگه نه؟
اما نه....
این فکرا نمیتونست مانع این شه که مومو حس سوراخ شدن پوست بازوش رو فراموش کنه پس بی توجه به وعده های الکی که به خودش داده بود که داد و بیداد نکنه ناله ی عمیقی سر داد و کلی جیغ جیغ کرد...
مومو: تهیونگگگگگ اروممممم ترررر آاااایییی دردم گرفتتتت سوراخم کردییییی عوضیییییی
و بومب!
این جملش چقدر عمق منحرفانه و فاجعانه ای داشت!!
اما تهیونگ بی توجه به ناله های ریز و درشت مومو مشکافانه داشت طرح نامعلومی روی بازوش تتو میکرد!
و مومو چقدر سعی کرد که اون طرح لعنتی رو ببینه اما تهیونگ نزاشته بود!
اون پسر لعنتی انگار داشت از زجر کشیدنش لذت میبرد!
چون اون پوزخند فاک وارانه ای که روی صورتش بود پر از تحلیل و لذت بود!!!
انگار که داخل فانتزی های مورد علاقش غرق شده بود و از اینکه به ارزوش که تتو  کردن بدن مومو بود رسیده بود خوشحال بود!
و مومو قسم خورده بود یه جایی انتقام این همه دردی رو که بهش داده بود رو ازش بگیره!
مومو که از اون همه درد به ستوه اومده بود برای اینکه کمی اون همه درد رو فراموش کنه مشغول خوندن اهنگ مورد علاقش شد و با حرص کلماتش رو زیر لب تکرار کرد
everything gon' be fucking fine
تهیونگ سعی کرد لبخندش رو پنهون کنه از شنیدن صدای مومو و اهنگ خوندنش شگفت زده شد!
دستگاه رو پشت استخون ارنجش گذاشت تا طرح دیگه ای رو بکشه و همراه مومو زیر لب گفت
تهیونگ: You see it in my face, I don't want no kisses
مومو انگار که دردش رو کمی فراموش کرده بود ناله ریزی کرد و با حرص گفت:
I don't wanna change, no, I can do this, all me
تهیونگ به طرح نیمه کامل شده ی پشت ارنج  مومو نگاه کرد و گفت:
Everything gon' be fucking fine
تهیونگ دستگاه رو روی گردن مومو دقیقا پشت گوشش گذاشت و همینطور که روی پوستش حرکتش میداد با تیله های براقش محو اثرش شده بود..!
با خنده های ریزی طرحی رو با عجله کشید تا صدای ناله های اون دختر کار دستش نده!
و هم صدا با مومو تیکه ی اخر اهنگ رو زیر لب تکرار کردند
I swear, I swear
•••
دستگاه رو کمی بعد خاموش کرد و با حیرت به تتوی باشکوهی که روی دست مومو نقاشی کرده بود نگاه کرد!
مومو نفس عمیقی کشید و خوشحال از اینکه بالاخره اون عذاب الهی تموم شده بود لب زد: اخ دارم میمیرم...
تهیونگ با گوشیش عکسی از پشت گردن مومو گرفت و به مومو نشونش داد!
مومو توقع داشت یه طرح عجیب و غریب ببینه!
طرحی که تو استایل کیم تهیونگ باشه مثل اون مجسمه های لخت تو خونه اش!
اما عکسی رو که دیده بود چی بود؟
یه تتو از گربه مشکی پشت گوشش بود!!
با ذوق وصف نشدنی دهنشو باز کرد و بهش نگاه کرد
مومو: این..این خیلی کیوتههههه

Black maskWhere stories live. Discover now