Couple: Boy X Girl
Part 3
با گوشیم مشغول بازی کردن گیم بودم که در ماشین باز شدو جیسو در حال گریه سوار شد...ترسیدم، سریع بغلش کردم:" چرا گریه میکنی؟ چی شد مگه؟
به هق هق افتاده بود :" بهم گفت گم شم...گفت حالش از من بهم میخوره...گفت...گفت من میدونم با اون کسی که آدرس اینجارو داده چیکار کنم...
قلبم اومد دهنم..یعنی فهمیده بود منم؟
نه بابا از کجا میخواد بفهمه آخه.. از بغلم بیرون اومدو اشکاشو پاک کرد... با نگرانی نگاش کردم :" ببخشیدا ولی خیلی عوضیه..چطور دلش میاد تورو به گریه بندازه..
بینیشو بالا کشید:" کاش نمیومدم...
خودمو مقصر میدونستم...کاش میتونستم دوباره ببینمشو باهاش حرف بزنم.. کمی توی شهر چرخیدمو خونه نرفتم..دلش نمیخواست خونه بره.. ازم خواست به مغازه ای که پیرهن میفروشن برمو یکی از پیرهن هارو به سلیقه خودم انتخاب کنم..حتی حوصله پیاده شدن از ماشینو نداشت...داخل مغازه رفتم،چقدر گرون بودن..نمیدونستم چه تیپی میپوشه...چشمامو بستمو اون شبو یادم آوردم..وقتی دکمه های پیرهنشو میبست،یه پیرهن آبی روشن بود..ساده ولی شیک..یا دم خونه،یه پیرهن سفید.. پس از رنگای روشن خوشش میاد.. سراغ پیرهن طوسی روشن رفتم..دکمه ها و سرآستیناشو دوست داشتم...فکر کنم بهش بیاد...محکم به پیشونیم کوبیدم،خاک تو سرت سونمی... مگه الان مهمه اون چی خوشش بیاد تو فقط باید یه چیزی بخری...بالاخره همونو انتخاب کردم... سایزی که برداشتم لارج بود..فکر کنم بزرگ باشه...چون خیلی لاغرو خوش تیپ بود...پس مدیوم بردارم...تنگ نشه؟ کلافه شدمو لارجو دادم تا کادو کنه...بعد از خرید با کارت جیسو به ماشین برگشتم... زانوی غم بغل کرده بودو بیرونو نگاه میکرد..کادو رو دستش دادم:" بیا.. امیدوارم خوشش بیاد..
_مگه مهمه...
ناراحت شدم ماشینو روشن کردمو به طرف خونه حرکت کردم...خداروشکر ماشینو صحیح و سالم تحویل مادمازل دادم...جیسو مستقیم اتاقش رفت..میخواستم به اتاقم برم که هیولین صدام زد:" بیا آشپزخونه کارت دارم..
لحنش خیلی جدی بود،ترسیدم...نفس عمیقی کشیدمو به آشپزخونه رفتم... با عصبانیت بهم خیره شد :" خب میشنوم...
_چی باید بگم؟
_کجا بودین؟
_دیدین که،خرید..
نزدیکتر شد:" ببین بچه، واسه من نقش بازی نکن...رفته بود دیدن جونگ کوک؟
وحشت کردم این زنیکه واقعا یه شیطان بود،از کجا فهمید،با بی میلی گفتم: بله..
_این چندروز بهش زنگ نزده نه؟
_نه..
موقع رد شدن محکم به شونم کوبیدو رفت...خدای من چرا این سوالارو میپرسید..چرا اینقدر عصبانی بود...
YOU ARE READING
Indemnity | Complete
Fanfictionهرکس تو این دنیا اشتباهاتی داره،که ناخواسته یه روزی،یه جایی تاوان این اشتباهاتشو پس میده..این عشق ممنوع بود..اشتباه بود..اشتباه هردوی ما.. 🎖 2. #Hate 🎖 6. #Girlxboy 🎖 8. #Jungkook 🎖️ 8. #BoyxGirl