Couple: Boy X Girl
Part 23
با صدای مامان، کتابمو بستمو بالا رفتم..نیم نگاهی به هال انداختم همه نشسته بودن..پیش مامان رفتم :" چی شده؟
_سونمی مامان.. امشب قراره شام مفصل کره ای مخصوص بپزیم..
تعجب کردم :" واسه چی؟
کلافه این طرف و اونطرف میرفت :" امشب پسر هیولین قراره بره.. پروازش نصف شبه..
چقدر خوشحال بودم که قراره بره.. حداقل تا چند وقت خیالم راحت بود.. به کمک مامان رفتم.. چند ساعتی تو آشپزخونه مشغول بودیم.. صدای خنده هاشون میومد..
هیولین: جیسو کاش مامانت زود نمیرفت امشب دور همیم بعد مدت ها..
جیسو: آخه لارا تنها میموند..
جونگ هیون: سونگ وون از اینکه قراره بری ناراحتم،بودنت خیلی کمکم میکنه..
جیسو: راست میگه نرو دیگه.. بسپار کس دیگه ای کاراتو انجام بده..
سونگ وون عطسه ای کرد :" آه.. دلم میخواد پیشتون بمونم ولی باور کنین باید خودم پیششون باشم..
جونگ هیون: حالت خوبه؟ سرما خوردگیت خوب نشد؟ این چند روز خیلی حالت بد بود..بذار جونگ کوک معاینت کنه..
با آوردن اسم کوکی قلبم لرزید.. هیچ حرفی نمیزد..حواسمو جمع کرده بودم ببینم چی میگه..در قابلمه رو یادم رفت بردارم.. کف غذا ریخت روی گاز :" ایواای..
مامان: سونمی، حواست کجاست؟
با دستمالی شروع کردم به تمیز کردن :" معذرت میخوام الان تمیز میکنم...
سرو صدام باعث شد نفهمم چی میگن.. دوباره توجهمو بیشتر کردم...
هیولین: جونگ کوک، میگم توام مرخصی بگیر یه سر برو آمریکا..
YOU ARE READING
Indemnity | Complete
Fanfictionهرکس تو این دنیا اشتباهاتی داره،که ناخواسته یه روزی،یه جایی تاوان این اشتباهاتشو پس میده..این عشق ممنوع بود..اشتباه بود..اشتباه هردوی ما.. 🎖 2. #Hate 🎖 6. #Girlxboy 🎖 8. #Jungkook 🎖️ 8. #BoyxGirl