Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.
Couple: Boy X Girl
Part 21
/ اینپارتصحنههاییدارهکهبرایهرسنیمناسبنیست/
مجبورا به طرف صندلی که نشسته بودن رفتم..جیسو نفس های عمیقی میکشید:" نمیدونم چرا حالم بهم میخوره...
جونگ کوک نگاهی به اطراف انداخت:" فشارت افتاده..برم یه چیزی بخرم..
از کنار ما دور شد..جیسو سرشو روی شونم گذاشت :" وقتی اینجوری نگرانم میشه، ذوق میکنم..احساس میکنم اونقدرام بی اهمیت نیستم براش...امیدوار میشم که ممکنه دوستم داشته باشه..
بغضم گرفت.. لبامو از درون گاز میگرفتم تا گریم نگیره.. پشت سر هم پلک میزدم..با حرفای جیسو نمیدونستم ناراحت باشم یا خوشحال.. خوشحال بودم از اینکه بالاخره کوکی به جیسو اهمیت میده و عشقشو لمس کرده..
ناراحت بودم.. از همه چی.. از اینکه چرا عاشقش شدم..چرا هنوز دوستش دارم.. از اینکه دلم میخواد جای جیسو باشم... از اینکه حسودی میکردم...از اینکه دیگه نمیتونم داشته باشمش.. اشکی از چشمام چکید.. جیسو سرشو بلند کردو نگام کرد :" سونمی.. خوبی؟
سریع اشکمو پاک کردمو لبخند زدم:" آره.. تو حالت بهتره؟
دستشو روی صورتم گذاشت :" چرا گریه میکردی؟
میخواستم جواب بدم که جونگ کوک با نگرانی نگام کرد.. بالاخره بهم خیره شدیم.. جیسو با دیدن کوکی لبخندی زد :" وای ممنونم..
نمیتونستم نگاهمو بگیرم.. اونم همینطور... این چه حسی بود که مارو بهم وصل میکرد..دوباره داشت گریم میگرفت.. به جیسو نگاه کردم.. کوکی هم کنارش نشست:" بخور..
