Indemnity | Complete

Part 16

Couple: Boy X Girl

Part 16

پاهام سست شد..تمام تنم به لرزه افتاد..با عصبانیت بهم خیره شد :" کری؟

آب دهنمو قورت دادم: " من...

صدای مامان باعث شد حرف نزنم:" خانم.. من گفتم برن پیش آقا.. حالشون بد بود،نگرانشون بودم..

از روی مبل بلند شد:" بیخودی نگرانین.. اون هیچیش نمیشه..

چراغو روشن کرد..از کنارم رد شدنی سرتاپامو نگاهی انداخت، نمیتونستم نگاش کنم.. هنوز مثل بید میلرزیدم...کنارم مکثی کردو دستشو به سمتم آورد...نمیدونستم قصدش چیه،بی اختیار خودمو کمی عقب میکشیدم..انگشت شستشو روی گردنم کشید:" چرا کبود شده؟

با چشمای گرد شده نگاش کردم :" کوبیدم... ب..به..

پوزخندی زدو از پله ها بالا رفت..همه ی بدنم کرخت شده بود...

پشتی مبلو گرفتم تا نیافتم، اگه فهمیده باشه؟ کوکی بدبخت میشه..نمیتونستم برگردومو مامانو نگاه کنم...بی هیچ حرفی از پله ها پایین رفت...کنار مبل زمین نشستمو سرمو با دستام نگه داشتم..تنم میلرزید.. حس بد ترس همه ی وجودمو گرفته بود...من باید چیکار کنم؟..

............................

صبح قبل رفتن به دانشگاه تو اشپزخونه صبحونه میخوردمو تمام فکرم مشغول حرکت هیولین بود..حتی شبو نخوابیده بودم...صدای پاهای کوکی اومد،به آشپزخونه نزدیک شدو دم در وایستاد،با دیدنش از جام بلند شدم، اضطراب داشتم..با تردید نگاش کردم.. خندید: " صبح بخیر خوشگلم...

پشت سرشو نگاهی انداختم و با صدای آرومی گفتم: صبح بخیر..

اخمی کردو نزدیکم شد :" چی شده؟ مامانت چیزی گفته؟

هول کرده بودم،نگاش کردمو دوباره به اطراف خیره شدم:"نه..نه،من خوبم..

لبخند محوی زدم تا شک نکنه،نمیخواستم بدونه..میترسیدم کار اشتباهی ازش سر بزنه..سریع از آشپزخونه خارج شدم.. دنبالم راه افتاد :" صبر کن سونمی...من میرسونمت..

سریع به طرف در رفتم:" نه نمیخواد، ممنون..

نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم، دلم نمیخواست درگیر شه..تو پیاده رو راه میرفتمو فکر میکردم که صدای بوقی رو شنیدم...اهمیتی ندادم...دوباره بوقی زدو از پنجره صدام زد :" سونمی..

با تعجب نگاش کردم :" بله؟

خندید:" بیا بالا..

کمی اطرافو نگاه کردمو سوار شدم:" من که گفتم خودم میرم..

دستاشو روی فرمون گذاشتو نگام کرد:" چرا پیرهنتو تا آخرین دکمه بستی؟

با اخمی نگاش کردم :"برای اینکه جنابعالی مهر عشقبازیتونو روی گردنم کاشتین..