صفر: تیغ توی شکلات

3.1K 413 51
                                    

نمی‌دونم اصلا مدرسه می‌رفتم یا نه. فقط یادم می‌آد که روی دو پا عین مرغ می‌نشستم روی زمین و با انگشتم مدام ور می‌رفتم به سبزیجات و برای خودم مزخرفات می‌خوندم تا از داخل خونه صدای داد و بی‌داد رو نشنوم و هروقت مامان از داخل خونه سراسیمه می‌پرید بیرون زیر یک چشمش مثل بادمجون‌های توی باغچه بنفش رنگ بود. می‌دونستم خیلی درد داره با این‌حال دلم براش نمی‌سوخت، در عوض حسابی حال می‌کردم از این که مامان‌بزرگ اون‌طور مشتای محکم و دستای سنگینی داره. پسر! واقعا باحال‌تر از این نمی‌شد. می‌رفتم توی خونه و مامان‌بزرگ عین زنک‌های موذی توی فیلم‌ها با بطری مشروب‌های تخمی‌ش دور هال می‌چرخید و با خودش حرف می‌زد و من باهاش حال می‌کردم، حتی اگه مشت‌های به اون محکمی می‌ذاشت پای چشم مامانم. هروقت شب‌ها زیر پتو قایم می‌شدم یک چشم‌ام هم به راهرو بود. سایه‌ی قدبلند مامان‌بزرگ می‌افتاد رو دیوار راهرو و برای خودش آواز می‌خوند، اما اگه از من بپرسید، انگار با کسی می‌رقصید.
هیچکس نمی‌فهمید مامان‌بزرگ با کی می‌رقصه. چرا توی اتاق خالی‌ش ناله می‌کنه و حتی چرا شب هالووین توی شکلات‌های بچه‌ها تیغ می‌ذاره. خودش می‌گفت: همین‌جوری بکهیون. واسه خنده‌ست بکهیون. مامانم خیال می‌کرد این چیزا هیچم خنده‌دار نیست، اما من و مامان‌بزرگ روده‌بر می‌شدیم، و خوشم می‌اومد وقتی مامان ازم می‌ترسید و نمی‌تونست چیزی بگه، چون یه مشت از اون گنده‌ها باز می‌رفت پای چشم‌اش. اما آخرش یک شب حسابی دیوونه شد، چون من و مامان‌بزرگ بالاخره دیده‌بودیم یک بچه چطوری زبونش رو با تیغ توی شکلات می‌بُره و از خنده اشک از چشم‌هامون هی می‌زد بیرون. همون شب مامان پلیس‌ها رو آورد و مامان‌بزرگ رو بردن. مامان‌بزرگ گفت: من مادام کندی‌ام. بعد به من رو کرد و ادامه داد: می‌خوای بدونی با کی می‌رقصم؟ و من می‌خواستم. برای همین از اون به بعد شریک رقصش اومد سراغ من. زیر تختم و زیر پله. اون دیگه هیچ‌وقت تنهام نذاشت.
و مامان‌بزرگ یک شب توی زندان اون‌قدر سرش رو به دیوار کوبید تا مُرد. هرچند کی می‌دونه، هیچ بعید نیست که بعدا با لباسای سیاه و موهای قرمزِ "مادام"، که مخصوص شب‌های هالووینش بود، دوباره برگرده. چون اگر راستش رو بخواید، دیگه دلم نمی‌خواد شریک رقصش پیشم باشه. دیگه دلم نمی‌خواد این مرد عوضی با کرم‌پودر گلوله شده روی پیشانی‌ش که هیچ هم بلد نیست کلاه بدوزه، دور و برم باشه.

-------

ژانر: سورئال، رازآلود، عاشقانه، روانشناسی.

The Mad HatterWhere stories live. Discover now