با کشیده شدن گردنش به سمتی که نمیدونست کجاست به دنبال کریس راه افتاد.
با خوردن به شی سختی، درد توی عضله هاش پیچید که با افتادنش روی تخت فراموشش کردو به پس زمینه ی سیاه چشم بندش نگاه میکرد و توش عمیق فرو رفته بود طوری که متوجه ی بسته شدن دستاش به تخت نشد.کریس با لمس کردن صورت سوهو گفت:"حالا وقته بازیه!"
این حرف کریس ، سوهو رو به خودش اوردو حالا ترس تموم وجودشو فرا گرفته بود.
با صدای پاره شدن لباسش توسط دستای بزرگ و قویه کریس تنش به لرز افتاد که با برخورد نسیم خنک شبانه لرزش بیشتر شد!
با کشیدن شلاق ریش ریشش روی بدن سوهو ، شروع به تحریک کردنش میکرد که با دیدن مقاوت سوهو پوزخندی زدو گفت:"هرچقدرم تلاش کنی بی فایدس!"
سوهو با لکنت و ترس پرسید:"منظورت چیه؟"
ایندفعه نیش خندی زدو گفت:"مثل اینکه نوشدنیت خیلی خوشمزه بوده!"
با این حرف کریس ، سوهو هر لحظه از اعصبانیت صورتش قرمز میشد تا کریس متوجه ی صورتش شد و گفت؛"چیشده بیبی بوی؟"
سوهو طاقت نیورد و شروع به زدن حرفایی کرد که مطمعنن اگه خوده سوهو نمیتونست این حرفارو به کسی بزنه و انگاری اون چشم بند بهش شجاعت داده بود!
"داری میگی یه استاد دیونه ی مریضی که داره روانو تدریس میکنه و اما خودش بدتره و برای عقده های روانیش دست به هرکاری میزنه تا حتی اونارو رو سر شاگردش خالی کنه؟...پس انگار درس فهمیدم تویه آشغال عوضیی"
کریس با خنده ی هیستریکی گفت:"پس بزار عوضی بودنو بهت نشون بدم کیم سوهو"
با اوردن شمعی شروع به ریختن پارافین ذوب شدش روی نقاط حساس سوهو میکردو حالا سوهو از درد توی خودش جمع میشد و ناله میکرد.
با ریختن پارافین روی سوراخ صورتی سوهو، سوهو از درد جیغ خفه ایی کشید و حالا کریس جری تر شده بودو پارافین بیشتری میریخت.
سوهو با درد ناله کرد:"معذرت میخوام"
دیگه اشکش دراومده بودو از درد نمیدانست چیکار کنه.
درسته که خیلی زود پشیمون شده بود اما چاره ایم نداشت.کریس کمی اروم شدو با کنار گذاشتن شمع به سراغ چاقوی تیزی رفت.
با کشیدن روی سینه ی برجسته ی سوهو با خط خوش نوشت:" kris" و زمزمه وار دمه گوش سوهو گفت:"باید اسم صاحب روی اون وسیله باشه!"
وسیله؟...سوهو وسیله نبود؟..این حرف کریس بیشتر از تنبیه های دیگش درد داشت و از درون داشت سوهورو اتش میزد.
با سوزشی روی همان قسمت فهمید کریس شروع به ریختن پارافین به روی زخمش کروه و سوهو بی طاقت گفت:"لطفا...تمومش کن...تحمل ندارم...معذرت میخوام"
YOU ARE READING
tormentor/XiuChenVer/
Fanfictionشيومين پسري كه در يك شب باروني،با ماشين فردي تصادف ميكنه و به كما ميره!وچه اتفاقي ميوفته اگه اون شخص سردسته خطرناك بزرگترين باند قاچاق اعضاي بدن انسان باشه؟! پس پا به سرنوشت جديدي ميگذاره و بازي سرنوشت جوري رقم ميخوره كه رئيس اصلي اين بانداون رو به...