🔱7🔱

1.1K 195 184
                                    


چانیول واقعا نمیدونست چه غلطی باید بکنه تا خودشو نجات بده، حتی نمیدونست چطور میتونه با افکار اجسادی که جلوی چشمش بودن بخوابه.

دلش میخواست با وجود سرمای چیره ی هوا روی بدنش، یه سطل آب یخ روی خودش خالی کنه تا فقط افکار نحس رو از خودش دور کنه.

صدای قدمهایی توجهش رو جلب کرد ولی خسته و بیحس تر از اون بود که برگرده و پشت سرش رو نگاه کنه.

ولی ناگهان...

با خالی شدن یه گالن آب سرد روی بدن لختش، نفسش برید و احساس کرد الان از شدت فشار عصبی ناگهانی سکته میکنه.

فریاد دردناکش بیشتر شبیه یه جیغ گوش خراش بود که از سرمای آب ناله میکرد.
مثل برق از جاش پرید و از شوک سرما با دهن باز مونده و چشمای گشاد شده نفس نفس میزد.

موهای خیسش رو از صورتش کنار زد، قطره های آب از موها و پوستش میچکیدن و چانیول، بکهیون رو بالای سر خودش دید که با لبخند راضی ای گالن خالی رو توی دستش نگه داشته.

حالا دیگه صدای برخورد دندوناش به هم انکارنشدنی بود، بکهیون با شادی گفت:
-تونستم خنکت کنم عزیزم؟؟؟

چانیول نفس نفس میزد، با چشمای به خون نشسته و بدن لرزون، با صدای آرومی گفت:
+تو یه روانی حرومزاده ای آشغال...

در مقابل لبخند بکهیون که عمیق تر شد، دندوناشو به هم فشار داد و بی اختیار فریاد زد:
+تو یه روانی حرومزاده ای آشغال.. ازت متنفرم حیوون کثیف تو یه حیوون وحشی هستی.. یه حیوون وحشی.

آخر جمله‌ش رو بلندتر فریاد زد و با چنگ‌هایی که به هوا میزد و تکون خوردنای بدنش، صدای تکون خوردن فلزای زنجیر کلفت توی اتاق میپیچید.
بکهیون لبخندی زد و سرش رو کج کرد:
-چرا انقد ناراحتی عزیزم؟چیزی شده؟

چانیول دستاشو پایین انداخت و آروم گرفت، دیگه رمق نداشت و فقط دلش میخواست بمیره. سرش رو پایین انداخت و بی اختیار به گریه افتاد.

آخه برای چی دیشب به اون بار رفت؟
اون که همیشه مخالف ولخرجی کردن بود و تایم بیکارش رو توی خونه کنار مادرش میگذروند؛ برای چی توی اون شب کذایی پاشو از خونه بیرون گذاشت؟
برای چی تا خرخره الکل خورد و در حالی که اصلا نمیتونست حتی راه بره، توی کوچه های خلوت سمت خونه برگشت؟
چرا انقد احمق بود که باعث شه همچین بلایی سرش بیاد؟
اون الان حتی نمیدونست کجای کره‌ی خاکی نشسته؛ حتی نمیدونست هنوز توی سئوله یا نه.
اون حتی نمیدونست توی کره هستن یا نه...

بکهیون روبروش زانو زد و لباش آویزون شد:
-گریه نکن چانیولا.. بکهیون دوستت داره...

چانیول با چشمای خیس و پر از نفرت بهش نگاه کرد، کاملا میدونست که بکهیون دیوونه نیست و همه‌ی این رفتاراش فقط مسخره بازی هایی برای بازی دادن چانیوله.

《Whores Don't Cry》Where stories live. Discover now