🔱17🔱

995 161 149
                                    


هاله‌ی سیاهی که رگ‌ها و مویرگ‌های سمت چپ سینه‌ش رو در بر گرفته بود...

شبیه به پخش شدن جوهر مشکی رنگ روی سطح آب زلال، قسمت کوچیکی از پوست سینه‌ی چانیول، دقیقا نقطه‌ای که قلب پاکش می‌تپید،
سیاهیِ وحشتناکی توی رگ‌هاش شاخه زده بود.

چشمای چانیول گشاد شدند و ریه‌هاش توی سینه‌ش مچاله... به سختی نفس میکشید و احساس میکرد توده ای راه گلوش رو بسته. دست هاش می لرزیدند و با وحشت به بکهیون خیره شد:

+چی.. چیکار کردی؟؟؟ این چیه؟؟؟


بکهیون با بیحسی و درد، صورت زیبای چانیول رو که موهای بلند و موج دار تزئینش کرده بودند، بین دست‌هاش قاب گرفت و لبخند قشنگی لب‌هاش رو کش داد.
-پسر قشنگ مامان! قبل از اینکه غصه بخوری.. بهم بگو دیگه چه درد و ناراحتی ای داری عزیزم؟!


چانیول با این سوال ناگهانی شوکه شد.
وزن بدنش روی دو آرنجش تکیه داده بود و صورتش توی دستای بکهیون، روبروی صورت اون پسر نگه داشته شده بود.
بدن برهنه‌ی بکهیون بی‌شرمانه روی پوست پسر حرکت میکرد و لبخند پلیدش به اخم چانیول می افزود.

اما...

چانیول دیگه از عریان بودن در مقابل اون پسر خجالت‌زده نمیشد...

تلاش کرد تا به دردی که توی وجودش احساس میکرد فکر کنه، ولی هر چقدر که تلاش میکرد نمیتونست ضعف و دردی که تا دقیقه های پیش داشت رو به یاد بیاره.

حداقل میدونست که هنوز هم با تمام وجودش از این پسر با زخم عجیب و وحشتناکش میترسه، ولی نمیتونست دردی که توی وجودش پیچیده بود رو دوباره احساس کنه...

با وحشت مهارنشدنی به چشم های تیره‌ی پسر روش خیره شد.

چانیول هیچ دردی توی جسمش احساس نمیکرد...
اون چه بلایی سرش آورده بود؟؟؟

لمس‌های بکهیون به آهستگی روی پوست پسر بلند قد خزیدند و در نهایت انگشت‌های ظریفش دور گردن چانیول فشرده شدند.

نگاه دو پسر از هم جدا نمیشد و بکهیون با فشار دستش سر چانیول رو روی تخت سنگی گذاشت.
حالا پسر بلند قد مثل یه جسد دراز کشیده بود و دست‌های بکهیون با اختیار کامل حرکت میکردند.

پسر دردمند به شدت نفس نفس میزد، تپش قلبش باعث درد بدی توی قفسه‌ی سینه و گلوش شده بود. بکهیون هیچ جوابی به سوالات ناتمومش نمیداد و دقیقا لحظه ای که لب‌های بکهیون وسط قفسه‌ی سینه‌ی پسر قرار گرفت، اشک‌های داغ چانیول روی گونه‌هاش سرازیر شد.

خودش رو کاملا رها و بدون هیچ مقاومتی در برابر لمس انگشتان وحشی بکهیون نگه داشت،
لب‌های پسر روی سینه‌ی چانیول بوسه زدند و حرکات لطیف و روان‌ش، خون داغ رو توی گونه‌های پسر زیرش جریان میداد.

《Whores Don't Cry》Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang