🍼پارت نوزدهم🍓

2.9K 599 151
                                    

صدای زمزمه‌های آرومی که توی اتاق پخش می‌شد، باعث شد بکهیون بین خواب و بیداری اخم‌هاش رو توی هم بکشه و روتختی رو روی تن‌اش بالاتر بیاره.

تمام بدن‌اش درد می‌کرد و از دیروز بعدازظهر، درست بعد سه راند سکس با ددی‌اش، فقط عین جنازه روی تخت افتاده بود و حتی شام رو هم درحالی‌که داشت از خستگی بیهوش می‌شد، از دست چانیول خورده بود. اما صدای زمزمه‌هایی که از سمت تراس میومد، بیشتر از اونی کنجکاوش کرده بود که بازم بتونه به خوابیدن ادامه بده.

نق نق آرومی کرد و درحالی‌که به پهلوی راست خوابیده بود، گردنش رو چرخوند و با یه چشم نیمه‌باز بدن بزرگ و چهارشونه‌ی ددی‌اش رو دید که توی تراس ایستاده و مشغول صحبت با تلفن همراهشه و عمداً صداش رو پایین نگه داشته تا بکهیون بیدار نشه.

تلاش‌های پسر کوچولوی روی تخت برای سر در اوردن از مکالمه‌ی ددی‌اش به جایی نرسید و هر چه‌قدر گوشش رو تیز کرد، چیز خاصی دست‌گیرش نشد و ناامید از شکستش، تصمیم گرفت دوباره کله‌اش رو زیر پتو ببره و به بقیه‌ی خوابش ادامه بده؛ اما صدای کنار رفتن در شیشه‌ای و کشویی تراس، مانع از گوله شدن دوباره‌اش زیر پتو شد.

تصمیم گرفت خودش رو به خواب بزنه تا چانیول بی‌خیالش بشه و باهاش ور نره. از لای چشم‌هاش دید که ددی‌اش کاملاً برای سر کار رفتن آماده ست و به جز کتش همه‌ی لباس‌های بیرون رفتنش رو پوشیده.

صدای قدم‌های چانیول بهش نزدیک‌تر شد و با فرو رفتن ملایم تشک تخت، بکهیون متوجه شد ددی‌اش کنارش نشسته و احتمالاً بهش خیره شده.

چند لحظه توی سکوت کامل و بدون هیچ حرکتی از جانب چانیول گذشت و چند ثانیه بعد، بکهیون داشت گرمای دست بزرگ چانیول رو روی پوست پیشونی‌اش حس می‌کرد که با ملایمت چتری‌هاش رو کنار می‌زد و موهاش رو ناز می‌کرد.

بک به راحتی بالا رفتن ضربان قلبش رو احساس می‌کرد و زمانی که لب‌های نرم و مرطوب ددی‌اش روی پیشونی‌اش نشستن و صدای بم‌اش توی گوش‌اش پیچید، فهمید قلبش احتمالاً چند ثانیه ست دست از تپیدن برداشته.

_ می‌دونم بیداری کیتن. اگه بوس می‌خواستی حتی اگه خودتو به خواب نمیزدی هم بهت می‌دادمش.

لب پایین بکهیون خیلی آروم توسط دندونای خرگوشیش گیر افتاد و باعث شد چانیول بی‌صدا بخنده و پلک‌های بک به آرومی از هم فاصله بگیرن و تصویر چهره‌ی لبخند به لبِ عزیزترینش مقابل چشم‌هاش واضح بشه.

لبخند چانیول پُررنگ‌تر شد و صورت کوچیک و نرم بکهیون رو با دست‌هاش قاب کرد و شست‌اش رو روی پوست صاف گونه‌هاش کشید.

_ خوب خوابیدی عشقِ دلم؟

بک با نادیده گرفتن پیچش شیرین توی دلش، "اوهوم" آرومی گفت و باعث شد چانیول باز خم بشه و به نقاط مختلف صورتش به‌نرمی بوسه بزنه.

.• 𝙍𝙚𝙬𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙏𝙝𝙚 𝙎𝙩𝙖𝙧𝙨 •.Where stories live. Discover now