_تهیونگ...عزیزم...بیدار نمیشی؟
چشماش با تعجب باز شد.این دیگه کی بود؟
دیدن کوک کنارش در حالی که فقط پیراهن چهارخونه ی گشادی به تن داشت باعث میشد،قلبش به سرعت بتپه!
اینجا چه خبر بود؟
کوک با دیدن معطلی تهیونگ خنده ی شیرینی کرد و خودش رو به تهیونگ نزدیک کرد:
_بلند شو ته..برات صبحونه درست کردم!از همونایی که دوست داری.
چشمای تهیونگ از این گردتر نمیشد.چرا کوک اینطوری رفتار میکرد؟
با کشیده شدن رونای کوک روی پاهاش لرزش خفیفی به تنش افتاد.
حس دوست داشتنی وجودش رو پر کرد.بوی توت فرنگی ای که از بدن کوک ساطع میشد،از هر شرابی مست کننده تر بود!
با نزدیک شدن کوک ناخودآگاه چشماش بسته شد و منتظر شد تا ببینه کوک قراره چیکار کنه.
با نشستن لب هی کوک روی لباش،انگار بهش با دستگاه شک داده باشن،موهای تنش سیخ شد.
با لذت هومی کشید.مغزش قفل بود.لبای کوک مثل عسل شیرین بود.
همین که خواست لباش رو تکونی بده ضربه ای به صورتش خورد.
چشماش که باز شد،صورت جیمین رو جلوی چشماش دید.
جیمین با خباثت بهش نگاه میکرد.
با یادآوری موقعیتش از خجالت سرخ شد.
اون دیگه چی بود؟
چرا باید همچین خوابی درباره کوک میدید؟
جیمین خواست چیزی بگه که پشیمون شد.درعوض چهرش تو هم شد و با لحن بی حسی گفت:
_تهیونگ..بلند شو..امروز روز مسابقه است...مرحله اول!
با یادآوری مسابقه و این که امروز باید با یه اژدهای وحشی مبارزه کنه،آهی کشید و سرجاش نشست.
دستی لای موهاش کشید و بهمشون ریخت.
همزمان شروع به کشیدن نفس های بلند و عمیق.قلبش هنوز بخاطر خوابی که دیده بود،تند میکوبید.
روز مسابقه از اون چیزی که به نظر میرسید سریعتر سر رسید.
دوروز پیش تهیونگ وقتی سدریک رو کنار جمعی از دوستاش دیده بود،سمتش رفت و ازش خواست تا باهاش صحبت کنه.
سدریک برخلاف دوستای گستاخش که به تهیونگ تیکه های غیر مستقیم می انداختن،با روی باز به تهیونگ لبخندی زد و بعد از موافقتش،تهیونگ در گوشه ای از مدرسه،مانع مرحله ی اول رو به سدریک گفت.چون واقعا از نظرش،بی انصافانه بود که همه ی قهرمان ها راجبش بدونن و سدریک بی خبر باشه.
قیافه ی سدریک دیدنی بود.چشماش از حدقه بیرون زده بود و دهنش یک متر باز مونده بود ولی بازم جذاب به نظر میرسید(کثافت جذاببببب)
YOU ARE READING
𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜𝐚𝐥 𝐋𝐨𝐯𝐞
Fanfiction°°°°°°°°°°°°°°°° ☘︎𝑀𝐴𝐺𝐼𝐶𝐴𝐿 𝐿𝑂𝑉𝐸☘︎ جئون جونگکوک،پسری که زندگی وحشتناکی رو با خانواده خاله اش میگذرونه.... اما این وضعیت ادامه دار نیست! روزی دعوت نامه ای از مکانی که تا به حال حتی اسمش رو هم نشنیده براش فرستاده میشه و غریبه ای رو ملاقات می...