Jungkook:
داخل تالار اصلی بودم و با حرص شاهد دخترایی بودم که دور تهیونگ جمع شده بودند و باهاش صحبت میکردند.
از صبح که پامون رو داخل تالار گذاشته بودیم تا الان که وقت شامه و همه تو تالار دوباره جمع شدیم،تقریبا بیشتر دخترای مدرسه پابه پای تهیونگ میومدند و یه لحظه ام تو کلاسا تنهاش نمیزاشتند و تنها کسی که این وسط حرص میخورد من بودم.
از طرف دیگه جیهوپ و جین مدام با نیشخند بهم نگاه میکردند و تیکه مینداختند.
تهیونگ به سمتم برگشت و با دیدن نگاه خیرم چشمکی سمتم فرستاد که روم رو ازش گرفتم و ناخوداگاه چشمم به سهون افتاد و با دیدن خیره بودنش روم،با تعجب ابروی بالا انداختم.
سری به نشونه ی احترام براش تکون دادم که واکنشی نشون نداد و منم بیخیالش شدم.
تا اون لحظه به حرفای جین و جیهوپ واکنشی نداشتم که با شنیدن حرف جین ابی که میخوردم داخل گلوم گیر کرد و
کممونده بود خفه بشم.به سمتش برگشتم:
_الان چی گفتی؟
جیهوپ به جای جین به سمتم برگشت:
_باورت نشد؟منم باور ندارم،مطمئنم از خودش درآورده وگرنه کی میاد به این گوسفند پیشنهاد بده.
جین گوش جیهوپ رو محکم پیچید و با حرص گفت:
_اولا گوسفند خودتی،دوما من چمه مگه؟خیلیا آرزوشونه خوشتیپی منو داشتن،با اختلاف خیلی زیاد آیدول مدرسمون منم.
بدون توجه به بحثشون سمت جین گفتم:
_یعنی باور کنم فلورا بعد از تموم شدن مسابقش،تو رو یه گوشه گیر انداخته و ازت خواسته باهاش قرار بزاری؟
جین لبخند مغرورانه ای زد و درحالی که دستاشو داخل جیب شنلش میزاشت و خودش رو روی صندلیش ول میکرد،گفت:
_البته که باید باور کنی،حقیقتا خودم تعجب نکردم،به هر حال جذابیته دیگه،کاریش نمیتونم کنم،دوستداشتنیم دیگه!
پشت بندش خنده ی بلندی کرد که توجه میز کناری رو جلب کرد.
به سرعت حالت صورتش رو پوکر کرد و این باعث شد خنده ای روی صورتم بیاد.
_خب چی بهش گفتی؟
جین با حالت متاسفی گفت:
_اگه روی اون قد دراز بی خاصیت کراش نداشتم،دوست دختر خوبی میشد.کی بدش میاد همچین دختری باهاش دوست باشه؟
جیهوپ_با شناختی که من از تو دارم،این زبون درازت فقط پیش ماست،پس در نتیجه وقتی تو اون موقعیت قرار گرفتی فقط مثل یه گوسفند سرت رو انداختی پایین و فرار کردی.
جین چشماش رو تو حدقه چرخوند و در حالی که بلند میشد و چنگال کنارش رو برمیداشت گفت:
_چند بار بهت بگم بهم گوسفند نگی؟میخوای همین گوسفند اون زبون درازتو بکنه تا حساب کار دستت بیاد؟
YOU ARE READING
𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜𝐚𝐥 𝐋𝐨𝐯𝐞
Fanfiction°°°°°°°°°°°°°°°° ☘︎𝑀𝐴𝐺𝐼𝐶𝐴𝐿 𝐿𝑂𝑉𝐸☘︎ جئون جونگکوک،پسری که زندگی وحشتناکی رو با خانواده خاله اش میگذرونه.... اما این وضعیت ادامه دار نیست! روزی دعوت نامه ای از مکانی که تا به حال حتی اسمش رو هم نشنیده براش فرستاده میشه و غریبه ای رو ملاقات می...