-میخوام ببوسمت...
لب زدم و سعی کردم لرزش و سرمایی که تو دست و پام بود رو نادیده بگیرم.
تهیونگ لبخند زد و دو قدم جلو اومد تا به من برسه.
توی یه دستش هنوزم چند تیکه لباس بود اما دستِ دیگهش بالا اومد و بعد از نگاه کوتاهی به چشمهام، لبهاشو به آرومی به لبهای یخ زدهم رسوند.
دستش به گردنم رسید و هنوز چشمهامو نبسته بودم که هول کرده عقب کشید:-تو...تب داری.
دستش از گردنم بالا اومد و روی پیشونیم نشست.
-خیلی داغی...شاید سرما خوردی.
از چی حرف میزد؟ چرا باید بوسه رو تو ثانیهی دوم قطع میکرد؟
برگشت تا چیزهایی که دستش بود رو گوشهای بذاره و دوباره به سمتم اومد.
بازم پیشونیم رو لمس کرد و من پلکهایی که میسوخت رو به هم فشردم.-سردته؟
-آره...
سردم بود و تمام تمرکزم روی دستش بود که روی گونهها و گردنم حرکت میکرد.
-بهتره بخوابی روی تخت....سرما خوردی.
-متاسفم...
در حالی که دراز میکشیدم گفتم و اون پتو رو روی پاهام کشید.
-برای چی؟
گیج پرسید و نگاهش رو بهم دوخت.
-نمیدونستم سرما خوردم...نباید میبوسیدمت.
-فکر میکنی مشکل الان اینه؟
با ناباوری گفت و سر تکون داد.
بیخیال ادامهش شدم و با لرزش شدیدی که توی بدنم بود پتو رو بالاتر کشیدم تا تمامِ بدنم رو بپوشونه.
-باید بریم دکتر.
-نه.
مخالفت کردم و وقتی سعی کرد بازم حرفشو تکرار کنه متوقفش کردم:
-نمیتونم...واقعا نمیتونم بلند شم ته...
-خیلی خب.
میتونستم ببینم نامطمئنه؛ اما سر تکون داد و ازم دور شد.
چند دقیقه بعد با دستمال خیسی برگشت و اونو روی پیشونیِ داغم گذاشت.
لب تخت نشست و میتونستم از پایین به صورتش نگاه کنم. واسه کارِ به این کوچیکی جدی و تمرکز کرده بود و باعث شد چیزی توی دلم به هم بپیچه.-اگه تبت پایین نرفت میریم دکتر...حق مخالفت نداری.
خیره بهم گفت و دستمال رو روی پیشونیم جابجا کرد.
-باشه...
-میرم داروی تب بُر بگیرم.
این بار با ملایمت بیشتری گفت و سر تکون دادم.
-تا برمیگردم یکم بخواب کوک...
آروم گفت و قبل از این که جوابی بهش بدم از گوشهی تخت بلند شد. کاپشنی که وقت نکرده بود در بیاره رو تو تنش مرتب کرد و از در بیرون رفت.
پاهامو تو شکمم جمع کردم و به پهلو چرخیدم.
چرا گرم نمیشدم؟
چرا این تب و لرز الان باید سراغم میومد؟
چرا نمیتونستم اولین بوسهای که خودم از تهیونگ خواسته بودم رو کامل بگیرم؟
اون خیلی خوب میبوسید. لبهاش گرم و با اشتیاق بود و حتی توی همین یکی دو بار طوری منو بوسید که با همه فرق داشت و توی ذهنم موند.
اون پسر توی همه چیز متفاوت بود. چطور میتونستم مقاومت کنم؟
DU LIEST GERADE
Paris Is Dead(VKook/KookV)
Fanfiction[Completed] -اگه دستمو رها کنی میفتم +هیچ وقت اینکارو نمیکنم. -حتی اگه یه چاقو تو قلبت فرو کنم...؟ ꪶ • کاپل اصلی | vkook, kookv •کاپل فرعی | Yoonmin • نویسنده | Feranki7 • ژانر | رومنس، انگست، اسمات‼️ ๑🗼