سرمای شب برای هیچ کدوم اهمیتی نداشت. نه تا وقتی میدونستن قراره حرفهای مهمی زده بشه و هر دوشون براش هیجان زده و مضطرب بودن. حالا هر دوشون لبِ دیوار پشت بام ایستاده بودن و نگاهشون به ساختمانهای قدیمیترِ شهر بود.
اون منطقه، جزو محلههای خوب پاریس نبود اما هنوزم زیبا بود. با ساختمانهای نه چندان بلندِ قدیمی و سقفهای شیب دار که یکی در میون روشن بودن. روزهای آخر سال بود و خدا میدونه برای سال نو این شهر چقدر زیبا میشد.
دونههای ریز برف جای بارونِ چند دقیقهی پیش رو گرفته بودن و به آرومی روی زمین و سقفها فرود میاومدن تا ناپدید بشن. هنوز اونقدری برف نباریده بود که زمین رو سفید پوش کنه؛ اما به هر حال چیزی از زیبائیش کم نمیکرد.-خب؟
جونگکوک گفت و پتو رو محکمتر دور شونههاش پیچید. آرزو کرد پاکت سیگارش همراهش بود.
تهیونگ به سمتش چرخید و برای چند ثانیه فقط بهش خیره موند. توی ذهنش دنبال کلمات میگشت و میخواست بدونه چطور باید شروع کنه.-گفتن این شاید...یکم اذیتت کنه.
چند ثانیه مکث کرد و ادامه داد:
-ولی میخوام حرفامو بشنوی.
به آرومی گفت و پسر کوچیکتر با لبخند سر تکون داد:
-بهت اعتماد دارم ته.
تهیونگ لبخند قدردانی زد و لبش رو گزید. نگاه منتظر پسر دیگه روش بود و به جای اینکه نگران و مضطربش کنه بهش آرامش میداد:
-تو یه چیزایی در مورد گذشتهی من میدونی...ماجرای سه سال پیش و پسری که بهش علاقه داشتم.
جونگکوک سر تکون داد و پلک زد:
-آره...
زمزمهش به گوش تهیونگ رسید و به خاطر معصومیت نگاهش عذاب وجدان گرفت.
-مدت زیادی گذشته ولی من...هنوزم بهش فکر میکنم.
نگاه جونگکوک پایین افتاد و سر تکون داد:
-میفهمم ته...
-نمیگم عاشقشم. نه نیستم...اون ترکم کرد و اهمیتی به اینکه چه بلایی سرم میاد نداد.
با سردرگمی گفت و جونگکوک یک قدم بهش نزدیک شد تا دست سردش که توی هوا تکون میخورد رو بگیره و بتونه کمی آرومش کنه.
-نمیخوام گله کنم و بگم بد بود. نه اون پاک و زیبا بود...اما...من از دستش دادم...
صداش انتهای جمله شکست و آب دهانش رو برای فرو بردن بغضش پایین داد:
-حتی وقتی داشتمش...حتی وقتی روبروم نشسته بود انگار...یه چیزی درست نبود. من اذیت میشدم اما آدمی نبودم که اینو بهش بگم و بخوام شکایت کنم. اون زیاد خوشش نمیومد از اینکه...باهام حرف بزنه. اما بازم ترجیح میدادم بمونه...هر طوری که بود.
YOU ARE READING
Paris Is Dead(VKook/KookV)
Fanfiction[Completed] -اگه دستمو رها کنی میفتم +هیچ وقت اینکارو نمیکنم. -حتی اگه یه چاقو تو قلبت فرو کنم...؟ ꪶ • کاپل اصلی | vkook, kookv •کاپل فرعی | Yoonmin • نویسنده | Feranki7 • ژانر | رومنس، انگست، اسمات‼️ ๑🗼