Episode 36🗼

3.2K 571 69
                                    

با ورود جیونگ به خونه لیوان آب نصفه رو روی کانتر رها کرد و به سمت دختر رفت.

-خوبی؟ چی شده؟

جیمین پرسید و نگاهش با نگرانی روی صورت آشفته‌ی دختر چرخید. دیشب از نگرانیِ دیر اومدنش به تهیونگ زنگ زده بود و وقتی فهمید پیش اونه خیالش کمی راحت شد؛ اما حالا با دیدن این وضعیت و صورت بی حس و چشم‌های سرخش مطمئن نبود اوضاع براش خوب باشه.
جیونگ فقط سر تکون داد و سعی کرد جیمین رو کنار بزنه تا زودتر به اتاقش بره و بتونه به حرف‌هایی که امروز شنیده بود فکر کنه.
هنوز با خودش و حس‌هاش کنار نیومده بود. درمونده‌تر و شکست خورده‌تر از همیشه بود و حس میکرد حماقت کرده و خورد شده. بدتر از همه اینکه مثل احمقا رفتار کرده بود و بدون مطمئن بودن از فرد روبروش بیشتر از اون چیزی که باید، توی حس‌هاش فرو رفته بود.

-ببخشید جیمین ولی الان نه!

به آرومی گفت و با شونه‌های افتاده از پسر رد شد تا وارد اتاقش بشه و در رو ببنده.
جیمین در سکوت بهش خیره موند و سعی کرد توی ذهنش فرضیه سازی نکنه چون حقی برای قضاوت دختر نداشت؛ شاید فقط باید راحتش میذاشت.
با دیدن پیام تهیونگ روی گوشیش که ازش میپرسید جیونگ به خونه برگشته یا نه، شماره‌ی پسر رو گرفت و بعد از مطمئن کردنش به سمت اتاق یونگی رفت.
در زد و وارد شد. به پسری که روی تختش نشسته بود و با لپ‌تاپ روی پاهاش کار میکرد نگاهی انداخت و جلوتر رفت.

-چیزی دستگیرت شد؟

پسر دیگه سرش رو بالا گرفت و به چشم‌های پر از نگرانی جیمین چشم دوخت:

-یه کنفرانس بازاریابی داره که شرکت توش براي همه‌ی بازاریاب‌ها آزاده. فقط کارت شرکت رو میخواد که...

ابروش رو بالا دارد و به جیمین اشاره کرد نزدیک‌تر بشه:

-از اسم یه شرکت دیگه استفاده میکنیم.

پسر کوچیکتر بهش نزدیک‌ شد و لب تخت نشست:

-چه شرکتی؟

-یه شرکت ساختگی!

-یعنی اینقدر احمقه؟

با نگرانی گفت و پوست گوشه ی ناخنش رو جوید.

-جیمین داری پارک ووبین رو بزرگ میکنی. اون اینجا فقط یه سرمایه گذار خارجی محسوب میشه. سیاست مدار نیست که دیدنش توی شرکت خودش سخت باشه.

جیمین با شَک بهش نگاه انداخت و دست یونگی جلو اومد تا موهاش رو لمس کنه‌:

-در واقع دیدنش فقط تو اون شرکت ممکنه‌. فکر دیدنش توی خونه‌ش رو از سرت بیرون کن.

-باشه...کی؟

با تردید پرسید و خودش رو برای ترسش سرزنش کرد. حق نداشت الان کم بیاره. اونم وقتی که اینقدر به آرزوش نزدیک‌ بود.
میتونست به خواسته‌ش برسه. حداقل به یاد موندنِ چهره‌ش تو حافظه‌ی مردی که رهاش کرده بود میتونست براش خوشایند باشه. به یاد موندنش وقتی راحت تر میشد که ضربه‌ای به اون مرد بزنه و جیمین براش هر کاری میکرد.

Paris Is Dead(VKook/KookV)Where stories live. Discover now