Episode 23🗼

4K 648 181
                                    

یک ساعت از حرف‌هاشون و گریه‌ی کوتاه تهیونگ گذشته بود که پسر بزرگ‌تر به سمتش چرخید و با تردید گونه‌ش رو لمس کرد.

-میشه...؟

به لب‌های جونگکوک نگاه کرد و زمزمه کرد.

جونگکوک چی باید به اون چشم‌های آروم میگفت؟

خودش رو روی دست‌هاش بلند کرد تقریبا روی تهیونگ خم شد.

-هر وقت که بخوای.

قبل از اینکه لب‌‌هاشون رو به هم برسونه زمزمه کرد و دستش رو برای حفظ تعادل، کنار سر تهیونگ گذاشت. حتی مهم نبود که دهن تهیونگ مزه‌ی مشروب گرون قیمت توی بار رو میداد.
جونگکوک داشت غرق میشد. ‌توی حس داشتن تهیونگ توی قلبش و میونِ بازوهاش. توی حس این بوسه‌ی نه چندان آروم.
وقتی تهیونگ اینطور خودش رو به جونگکوک می‌سپرد و چشم‌هاش از خوشی روی هم می‌افتاد، فقط برای اینکه داشت جونگکوک رو می‌بوسید...پسر کوچیکتر میتونست بیشتر هم غرق بشه..تا هر جا که این احساس اون رو دنبال خودش بکشه.

-ته...

جدا شد و زیر لب گفت؛ اما اونقدری عقب نرفت که فاصله‌ی زیادی بین صورت‌هاشون بیفته.

-این دفعه نمیذارم از زیرش در بری هیونگ. از چی ناراحتی؟ چی اینقدر نگرانت کرده؟

وقتی تهیونگ با نفس نفس فقط بهش خیره شد، بار دیگه لب پایینش رو بوسید و ادامه داد:

-تهیونگی که من میشناسم...مست نمیکنه.

-من...من فقط...

به سختی زمزمه کرد و دست‌هاش روی شونه‌های جونگکوک محکم تر شد:

-هیچی...هیچی نیست...فقط منو ببوس کوک...

-نه...اول باهام حرف میزنی...ته عزیزم من از حرفات بر علیهت استفاده نمیکنم.

تمام مقاومت تهیونگ با شنیدن کلمه‌ی "عزیزم" فرو ریخت. جونگکوک اینطوری خطابش کرده بود. چرا...چرا بهش گفته بود "عزیزم"؟

-جیمین...بیشتر از هر چیزی نگران اونم.

جونگکوک به آرومی لبخند زد موهای پسر رو از صورتش کنار زد تا پیشونیش رو ببوسه؛ فقط چون نمیتونست جلوی خودش رو بگیره که با عشق به چشم‌های پسر روبروش نگاه نکنه.

-دیگه؟

-بقیه‌ش زیاد نیست...ترس از زندگی جدید...نگرانی برای جیونگ و...تو...

جونگکوک سر تکون داد و با عشق لبخند زد. تهیونگ نگرانش بود.

-میخوای در موردشون حرف بزنی؟

-الآن نه...

سرش رو به چپ و راست تکون داد و قبل از اینکه سرِ جونگکوک برای بوسیدنش پایین بیاد مانعش شد و گفت:

-بابت امشب....متاسفم جونگکوک...من نمی‌فهمیدم چی-...

-هیسس!

جونگکوک با بوسه‌ای متوقفش کرد و تهیونگ ممنونش بود. می‌فهمید که جونگکوک چقدر باهاش متفاوت و خوب رفتار میکنه و هنوزم عذاب وجدان داشت که کاری کرده بود جونگکوک  تو اون وضعیت ببینش.
به هر حال یه حس‌هایی بینشون بود و تهیونگ نمیخواست مثل یه عوضی رفتار کنه.
پسر کوچیکتر دوباره بوسیدش و دست‌های تهیونگ رو بالا برد تا دور گردن خودش حلقه کنه. اونقدر بوسیدش تا نفس هر دوشون رو به سنگینی رفت و بعد، برای چند ثانیه عقب رفت.

Paris Is Dead(VKook/KookV)Where stories live. Discover now