❕Part 10

1.7K 325 38
                                    


با باز شدن در اتاق عمل و بیرون اومدن دکتر کیم هر سه با عجله سمتش رفتن

-آقای جئون؟

+دُ..دکتر کیم.. چی..چیشده؟
جانگ‌کوک با استرس و لکنت از دکتر پرسید

-عمل مادرتون موفقیت آمیز بود.. بهتون تبریک میگم
دکتر کیم لبخندی زد و دستی رو شونه جانگ‌کوک گذاشت و گفت

+وا..واقعا مـ..میگید؟
جانگ‌کوک گفت و قطره اشکی از گوشه چشمش پایین غلتید

دکتر کیم سری تکون و داد و چند بار اهسته رو شونه کوک زد

-خسته نباشید، ازتون ممنونم
جیمین گفت و رو به دکتر تعظیمی کرد

-انجام وظیفه بود، خانم جئون تا ده دقیقه دیگه به بخش منتقل میشن، یکم دیگه احتمالا میتونید ببینیدش..
دکتر کیم با لبخند گفت و بعد از تعظیم کوتاهی ازشون دور شد

-او..اوپا مامان.. حالش خوب شده
یه‌این بین هق هقای پی در پیش گفت و جانگ‌کوک با بهت بهش نگاه کرد و به طرفش رفت و محکم بغلش کرد

-آقای جئون؟
پرستاری که بهشون نزدیک میشد گفت

+بله.. چیزی شده
جانگ‌کوک خواهرشو از بغلش بیرون کشید و گفت

-میتونید مادرتون رو ببینید، به هوش اومده، فقط یک ربع زمان دارید و اینکه میتونید هر سه باهم برید داخل
پرستار گفت و جانگ‌کوک و یه‌این با هیجان به همدیگه نگاه کردن

-خب.. شما برید، من تو لابی منتظرتون میمونم
جیمین با لبخند محوی رو به اون دوتا موجود هیجان زده که از خوشحالی تو پوست خودشون نمیگنجیدن گفت و جانگ‌کوک با قدمای بلند به طرفش اومد

+میشه باهام بیای..؟ میخوام کنارم باشی!
جانگ‌کوک در حالی که دستای جیمینو میگرفت، تو چشماش نگاه کرد و گفت و جیمین با لبخند به نشون مثبت سری تکون داد و لحظه ای بعد هر سه دنبال پرستار به طرف اتاقی که مامان جانگ‌کوک رو برده بودن میرفتن

-خب مادرتون اینجاست، فقط خیلی نذارید صحبت کنه، وقتی زمانتون تموم شد خودم میام صداتون میکنم، لطفا همکاری کنید، الانم تنهاتون میذارم.. حتما خیلی دلتنگید
پرستار گفت و آهسته ازشون دور شد

جانگ‌کوک با لبخند و بغض در اتاق و باز کرد و هر سه وارد اتاق شدن

-کوک.. یه‌این..
مادر کوک بلافاصله بعد از دیدن اونا با صدای آروم و بغض دار گفت

-اومااا..
یه‌این با گریه گفت و به طرف تخت مادرش دویید و کنارش نشست و شروع کرد به گریه کردن

+اومونی؟
کوک با بغض گفت و به طرف تخت مادرش رفت و دستشو گرفت

+اومونی حالت خوبه؟

-ایگووو چقدر ابغوره میگیرید.. میبینید که سالمه سالمم
مادر کوک با لبخند دست کوک رو نوازش کرد و گفت

-اون آقا رو معرفی نمیکنید؟
مادر کوک با درحالی که به جیمین خیره شده بود پرسید

+جیمین؟
کوک با صدای نسبتا بلندی صداش کرد و جیمین باحالت سوالی و با لبخند به جانگ‌کوک خیره شد

+همش به خاطر توعه
جانگ‌کوک گفت و چند قدم به جیمین نزدیک شد

+همش به خاطر توعه کوفتیه!
جانگ‌کوک تقریبا داد زد و باعث شد جیمین با نگرانی نگاهش کنه

-کوک.. چی..چیشده؟
جیمین با لکنت و نگرانی پرسید و بلافاصله جانگ‌کوک جلو پاش زانو زد

+اینکه مامانم بعد از مدت ها حالش خوبه.. همش به خاطر توعه
جانگ‌کوک در حالی که رو زانو هاش جلوی پای جیمین نشسته بود در حالی که پایینو نگاه میکرد گفت

+ازت ممنونم.. تو فرشته ی من رو زمینی
جانگ‌کوک سرشو بالا گرفت و گفت و بعد به مادرش نگاه کرد

+اوما.. این پسر فرشته‌ی من رو زمینه.. همینه که باعث شده من عاشقش بشم.. این پسر فرشته‌ایه که من عاشقش شدم!

—————————————————

سلاااام کنسرت امروزو دیدید؟:) بهتون خوش گذشت؟:)

قسمت بعدی به محض ۴۵ ستاره شدن این قسمت ♡︎

❕Vietato❕Onde histórias criam vida. Descubra agora