❕Part 12

1.6K 274 37
                                    


+بلخره تونستم رامت کنم!
جیمین با پوزخند گفت

-چی؟ منظورت چیه؟

+هومم بنظرت من شباهتی به آدمای گی دارم بادیگارده عزیزم؟

-یعنی چی..

+خب من میخواستم مختو بزنم تا بتونم ازادی بیشتر داشته باشم.. اما حالا که میبینم حتی در اون حدم ارزش نداری.. تو یه قاشق کثیف بی ارزشی که وقتمو تلف کردی
جیمین هر جمله رو در حالی که پوزخندش بیشتر میشد تو صورت کوک میکوبید

-تو..

+آره من بازیت دادم.. توام مثل یه خرگوش احمق افتادی تو دامم اما واقعا به دردم نمیخوری!
جیمین با پوزخند گفت و موهای کوک و بهم ریخت و راهشو کج کرد و به سمت ماشینش حرکت کرد

+اوه راستی! از فردا دیگه نمیخوام بیای.. پدر حقوقتو میریزه به حسابت.. راستی ما هر ماه به افراد مستضعف کمک میکنیم.. میدونی که؟ اگه پول میخوای ثبت نام کن.. به هر حال فکر کنم نیاز داشته باشی
جیمین گفت و خودشو تو ماشین پرت کرد و بی معطلی به سمت خونه روند

سویچ ماشینشو به نگهبان داد و خودش وارد خونه شد

با عجله به سمت اتاقش رفت تا به هیچ‌موجود زنده ای برخورد نکنه

وارد اتاقش شد و در و پشت سرش قفل کرد و جلوی در رو زمین سر خورد و شروع به قهقهه زدن کرد

+کی اهمیت میده؟ من قراره پسر رئیس جمهور شم! کی به یه بادیگارد فاکی اهمیت میده
از بین خنده هایی که اشکاش بینشون محو شده بودن گفت

بلند شد سمت باکس مشروب گوشه اتاقش رفت و دو‌تا بطری ویسکی برداشت و بی معطلی مشغول نوشیدن شد در طول نوشیدن فقط یک کلمه رو هی تکرار میکرد: " کی اهمیت میده"

و بین همین کی اهمیت میده ها رو زمین بین شیشه های مشروب خوابش برد

❕Vietato❕Where stories live. Discover now