❕Part 21

1.1K 238 103
                                    


باید میرفت دنبالش.. اون دیگه بادیگاردش نبود.. اما اون قول داده بود تا همیشه از جیمین محافظت کنه.. قول داده بود.. مهم نیست اگه اون دلشو شیکونده بود.. اون هنوزم عشق کوچولوی جانگکوک بود..

با دستایی لزرون موتور برقیشو روشن کردن، اون ون مشکی همچنان تو دیدش بود.. بدون سر کردن کلاهش.. با تموم سرعت که داشت پشتش راه افتاد

باد شدید تو صورتش میخورد و باعث میشد دید جانگکوک تار بشه.. تموم عالم انگار میخواستن مانع نجات عشق کوچولوش بشن.. اما مهم نبود.. باید پسر کوچولوشو نجات میداد!

سرعت ماشین کم اونقدر بالا نبود و جانگکوک تقریبا پشتش در حال روندن بود.. برخلاف تصورش نه تو جاده‌ی خارج از شهر بودن و نه تو ساختمون خرابه.. فقط در حال رفتن به محل پایین شهر بودن.. انگار که فقط دارن شهرو دور میزنن.. میتونست جیمینو تشخیص بده چهار تا مرد قوی هیکل با یه مرد مسن به همراه جیمین تو ماشین بودن..

کمی سرعتشو بیشتر کرد و بغل شیشه ماشین قرار کرد..
چی؟ کیم ته‌جی؟ کاندیدای رئیس جمهوری؟ کیم ته‌جی جیمینو دزدیده بود؟

کیم ته‌جی با لحنی جدی رو به جیمین که هر بدنش توسط دوتا بادیگارد درشت هیکل اسیر شده بود در حال صحبت بود
و جیمین با اخم ضریفی در حال گوش دادن به صحبتاش بود.. اخم ضریف و البته.. خوب میتونست تشخیص بده.. بغضشو میشناخت.. جیمین هر چقدرم سعی در قوی بودن میکرد بازم کوک بغض اونو میشناخت..

وارد محله ای سوت و کور شدن ولی همچنان منطقه شهری بود.. کوک سعی میکرد با نگاه به کیم ته‌جی بفهمه اون چی میگه.. که یکدفعه نگاه کیم ته‌جی روی صورتش نشست و پوزخند کمرنگی زد.. جملاتی که کوک نمیفهمید چین با صورتی جدی رو به جیمین گفت که بلافاصله جیمین نگاهشو به طرف کوک چرخوند و نگاهش رنگ ترس گرفت..

ماشین تو کوچه‌ای فرعی پیچید و چهار مرد درشت هیکل به همراه کیم ته‌جی که بازوی جیمینو تو دستاش فشار میداد از ون پیاده شدن
کیم ته‌جی جیمینو به گوشه ای هل داد که باعث شد اون تعادلشو از دست بده و رو زمین بیوفته

-اوه ببین اینجا چی داریم، یه فضول کوچولو
کیم ته‌جی گفت و به بادیگارداش علامت داد و بلافاصله اونا سمت کوک رفتن و دونفر از اونا بازوی کوک رو گرفتن و انو رو زمین نشوندن
کیم‌ ته‌جی لگدی داخل سینه کوک زد که باعث شد اون رو زمین بیوفته
یکی از اون مردای درشت هیکل مشتی داخل صورت کوک که گیج به اونا نگاه میکرد زد که باعث شد گوشه لبش پاره بشه

-سیاست چیز کثیفیه اما من تاحالا دستم به خون آدمای زیادی آلوده نشده.. برعکس بعضیا!
جمله اخرو با پوزخند رو به جیمین گفت

-اما حالا باید دستامو کثیف کنم؟ بگو تو کی هستی و کی تورو فرستاده!

+من.. من.. فقط.. اومدم دنبال رئیسم..
کوک سعی کرد با لحن جدی و محکم جواب بده اما سوزش پارگی گوشه لبش و درد قفسه سینش این اجازه رو نداد و بریده بریده جواب داد

❕Vietato❕Where stories live. Discover now