یک هفته گذشته و جیمین تو این یک هفته به هیچ بار و کلابی نرفته بود، اونم جیمینی که هر روز با هوسوک از این بار به اون بار میرفتن..چون باباش اعتقاد داشت که تو بار راحت تر میتونن به جیمین آسیب برسونن و به همین خاطر هم اجازه نمیداد جیمین به بار بره
اونجوری که هوسوک به جیمین گفته بود، باباش اطراف بیشتر بار و کلابهایی که معمولا میرفتن ادماشو گذاشته که اگه بادیگاردش نتونه مانعش بشه، اون آدما به کمکش بیان
گوشیشو برداشت و به هوسوک زنگ زد
+الو هیونگ؟
-سلام جیمینی، چطوری؟
+هیونگ احوال پرسی رو فعلا ول کن، میام پیشت و حسابی احوالمو بپرس
-بازم مثل دیروز میخوای ببریم کافی شاپ هات چاکلت بخوریم با کیک شکلاتی اونم درحالی که اون بادیگاردت عین برج زهره مار از دور بهمون خیره شده؟ جیمینی بابات برات بادیگارد نذاشته، بیبی سیتر گذاشته
هوسوک جملشو در حالی که میخندید تموم کرد+اون عوضی امروز مرخصیه، به جاش یه اسکل دست و پا چلفتی رو گذاشتن، میتونم از اون یکی در اتاقم برم بیرون، راجع به بار هم وقتی دیدمت تصمیم میگیریم
-اگه بابات گیرت بندازه، کارت ساختس!
+نگران نباش، پیچوندن کلاسام تو مدرسه رو یادت رفته؟ کلاسای دانشگاه رو چطور؟ یا مهمونی های شبونه؟ پول پارتیا؟ من استاد این کارام!
-باشه، نیم ساعت دیگه دم خونمون باش
+یاااا نمیتونم بیام دنبالت
-پنج تا ماشین داری، نمیخوای بیای دنبالم؟ واقعا خسیسی جیمین
+هیونگ گاهی وقتا به عقلت شک میکنم، من قراره یواشکی بیام بیرون، پس قاعدتا نمیتونم ماشین بیارم
-اوه.. حق با توعه.. من میام پس.. میام خیابون بغلیتون، یک ربعه میتونی حاظر شی؟
+همین الانم آماده ام، راه بیفت
در واقع اماده نبود، با یه شلوار اسلش و تیشرت رو تختش نشسته بود و با هوسوک حرف میزد اما واقعا حوصله نداشت کلی وقت برای حاظر شدن صرف کنه، حالا که از بادیگاردش خبری نبود میخواست فقط راحت بره بیرون و شایدم بتونه بره کلاب..ماسک مشکی به صورتش زد و با تموم سرعتی که داشت از خونه بیرون رفت، عملیات فرارش از خونه موفقیت امیز بود و تقریبا مطمئن بود برگشتنشم راحته، خیابونو دور زد و با دیدن ماشین هوسوک لبخندی زد و به طرفش رفت و سوار شد
-خب.. حالا میخوایم کجا بریم..
+بابای عوضیم همه جا سگ گذاشته
-چاره ای نداریم جز اینکه.. خب.. جز اینکه..
هوسوک درحالی که رانندگی میکرد با لکنت به جیمین گفت+جز چی؟
-خب.. جز اینکه.. بریم گی بار..
+چی؟ مگه هنوز همچین جاهایی هست؟
جیمین شوکه از هوسوک پرسید-معلومه که هست..
+اوه.. پارک پیلوو مثل اینکه با اینهمه تلاشی که کردی نتونستی همه گی بارارو ببندی
جیمین با پوزخند درحالی که از پنجره به بیرون زل زده بود گفت-درسته که پدرت خیلی تلاش کرد ریشه همجنسگرایی و بکنه و برای جمع کردن گی بارا خیلی به این در و اون در زد، اما خیلی از گی بارا یواشکی به کارشون ادامه میدن، میدونم که گی نیستی و تا حالام به گی بار نرفـ..
+درسته نرفتم، اما بهتر از هیچیه، درسته؟
جیمین درحالی که حرف هوسوک رو قطع میکرد گفت و هوسوک به طرف مقصد مورد نظرش رانندگی کرد+اینجاست؟!!!
جیمین با لحن شوکه ای به زیرزمینی که هوسوک بهش اشاره میکرد و تو یه کوچه باریک بود خیره شد و پرسید-خب باید یه جایی باشه که کسی فکرشم نکنه، به بیرونش نگاه نکن، داخلش اصلا اینجوری نیست، این گی بار یکی از معروف ترین گی بارای سئوله
+باشه بریم.. فقط امیدوارم بالا نیارم
جیمین رو به هوسوک گفت و بعد از تموم شدن حرفش ادای اوق زدن و در اورد-افکار هموفوبیکتو بذار کنار
هوسوک رو به جیمین گفت و به طرف در ورودی حرکت کرد و بعد از اینکه چندتا پله پایین رفتن دوتا نگهبان جلوشون ظاهر شدن و با دیدن هوسوک جوری که مشخص بود مشتری همیشگیشونه از جلوی راه کنار رفتن و به اون دو نفر اجازه داخل شدن دادنبا وارد شدن به اون سالن بزرگ و قشنگ که همه تزیناتش رنگی بود جیمین سوتی کشید و مشغول دیدن اون کلاب خفن که برخلاف بیرونش بود شد و به هوسوک اشاره کرد تا نزدیک بار بشینن و مشغول دیدن پسرایی شد که همو میبوسیدن
+اونقدرام که فکر میکردم چندش نیست
جیمین رو به هوسوک تقریبا داد زد تا صداش به هوسوک برسه و اولین پیک ودکاشو داد بالا و دوباره مشغول دیدن اون دوتا پسر شد که با ضربه ای که هوسوک به پهلوش زد نگاهشو از اون دونفر گرفت و با حالت سوالی به هوسوک خیره شد+چیه؟
-اونجارو نگاه کن
هوسوک درحالی که به میز انتهای سالن اشاره میکرد به جیمین گفت و جیمین با دنبال کردن نگاهش به اون میز رسید+اوه.. این.. این..
با لکنت ولی صدای بلند به هوسوک گفت-مثل اینکه بادیگارد عوضیت گی هم هست و اونجوری که مشخصه همه دوستاش همه گیان، فکر کنم اوردنش تا برا خودش یکیو دست و پا کنه
+چرا دست و پا کنه؟ شاید با دوست پسرش اومده
جیمین درحالی که سعی میکرد به جانگکوک نگاه نکنه گفت-نگاه کن، همه دوستاش با دوست پسراشونن و همه زوج نشستن، اما اون تنهاعه
+اوه پس بادیگارد عوضیه گیه من، سینگل هم هست؟
با پوزخند رو به هوسوک پرسید+حالا که انقدر به من سخت میگیری، چطوره نرمت کنم؟ اگه عاشقم بشی رام میشی؟
درحالی که پوزخندش عمیق تر میشد زیر لب گفت
—————————————————ووت یادتون نره 3>
DU LIEST GERADE
❕Vietato❕
Fanfictionچی میشه اگه پسر تخس رئیس جمهور کشوری که همجنسگرایی توش رسما ممنوعه، عاشق بادیگاردش بشه؟ 🚫ژانر: درام، اسمات، رمنس، جنایی 🚫کاپل: کوکمین @minblume :نویسنده ❗️این فن فیک همش نوشته خودمه، لطفا این فیک رو هیچ جای دیگه اپلود نکنید❗️