❕Part 9

1.8K 334 33
                                    


-آقای جئون؟

+دکتر کیم.. چیزی شده؟
جانگ‌کوک سرشو از روی دستای مامانش بلند کرد و اشکاشو پاک کرد و گفت

-مادرت امروز عمل میشه..

+چی.. چطوری؟ من پولی ندارم..

-تموم هزینه ها پرداخت شدن!

+چی؟ کی پرداخت کرده؟

-یه خَیّر.. الانم مادرتو آماده میکنیم تا ببریمش اتاق عمل.. اگه میشه بیرون منتظر بمون!

+برای همینه که عاشقشم
زیر لب زمزمه کرد و از اتاق بیرون رفت

لباساشو عوض کرد و‌ گوشیشو تحویل گرفت

دوتا تماس بی پاسخ از جیمین داشت

رو شمارش زد و تماس و برقرار کرد بعد از چندتا بوق جیمین سریع جواب داد و صدای نگرانش تو گوشی پیچید

-الو؟ جانگ‌کوک؟ خوبی؟
با نگرانی پرسید

+آره.. چیزی شده مگه؟!

-نه.. نه.. آخه امروز نیومدی.. گفتم شاید اتفاقی برات افتاد
جیمین دستپاچه گفت و جانگ‌کوک لبخند کمرنگی زد

اون پسر قطعا یه فرشته بود که به شکل انسان اومده بود رو زمین

+جیمین.. میتونی بیای اینجا؟

-چی؟ آره.. آره، الان راه میوفتم.. یعنی.. کجا باید بیام؟

+دیر نکن، میخوام پیشم باشی.. بهت نیاز دارم
جانگ‌کوک گفت و قطع کرد

-آقای جئون؟

+دکتر کیم؟

-مادرت یک ساعت دیگه میره اتاق عمل و احتمالا عملش چهار تا پنج ساعت طول بکشه

+خوب میشه؟ مگه نه؟

-بهت قول صد در صد نمیدم.. اما.. احتمال خوب شدنش زیاده

+خوبه.. خیلی خیلی ممنون، لطفا تلاشتونو بکنید..

-تموم تلاشمونو میکنیم، من دیگه برم آماده شم
دکتر گفت و از جانگ‌کوک دور شد

جانگ‌کوک نیم ساعت تموم با سردرگمی دور تا دور بیمارستان رو چرخید و با صدای زنگ گوشیش سر جاش وایستاد

-جانگ‌کوک؟ کجایی؟ نمیتونم پیدات کنم!

+اوه تو طبقه چندمی؟

-سوم دیگه

+صبر کن الان میام
جانگ‌کوک گفت و به سرعت سمت طبقه سوم رفت و با دیدن پسری که نگران تو راهرو قدم میزد لبخند کمرنگی زد و طرفش دوید

جیمین با دیدن جانگ‌کوک سرشو خاروند و نگران نگاهش کرد

-کوک من..
با فرو رفتن تو بغل جانگ‌کوک حرفشو ادامه نداد

+بعدا راجع بهش حرف میزنیم.. مرسی که اومدی.. میشه بشینیم؟
جانگ‌کوک گفت و جیمینو از بغلش بیرون کشید و به طرف صندلی گوشه سالن برد و نشستن

❕Vietato❕Where stories live. Discover now