Part 18

164 25 42
                                    

18

جه بوم فشار انگشتهاش رو روی چونه ی جین یونگ محکم تر کرد.
نگاه تیز و خشنش رو روی صورت گُر گرفته ی جین یونگ چرخوند و توی چشمهاش ثابت شد.
چیزی که توی چشمهای جین یونگ میدید، غیر قابل تعریف بود.
توی لحظه ای که نگاهش وسط اون سنگ های مشکی گیر کرد، صدای شکسته شدن مهیبی رو شنید.
پوسته ی سنگی ای که سالها دور خودش پیچیده بود، به یک آن ترک خورد. پایین نریخت، اما ترک خورد!
دستش رو پایین کشید و عقب رفت.
پلکی زد و منتظر به جین یونگ نگاه کرد‌.

جه بوم-خب؟ منتظرم.

دوباره به چیزی که از خودش ساخته بود برگشت. اجازه داد نفرتش پررنگ بشه و هیچ چیزی درونش تغییر نکنه.
جین یونگ لب پایینش رو میون دندونهاش فشرد و چند ثانیه ای چشمهاش رو بست.
اگر چیزی که جف میگفت حقیقت نداشته باشه و کل حقیقت زندگیش، حرفهای پاپا بوده باشه، چی؟!
پلکهاش رو باز کرد و توی چشمهای کشیده و لا به لای نگاهِ یخ زده ی جه بوم، چهره ی وکیل کیم رو دید.
پلکی زد و نفس تازه ای گرفت.

جین یونگ- اسم اون تراشه که دنبالشی FPGA هست.

با تردید سکوت کرد. آب دهنش رو پایین فرو داد و لبهاش رو برای بیرون ریختن مابقی کلمات باز کرد-چندین چیز رو باهم پردازش میکنه. به همین خاطر، خیلی برای دولت اهمیت پیدا کرد‌.معمولا این سری تراشه ها فقط میتونن یک چیز رو پردازش کنن.

جه بوم دستهاش رو روی سینه ش بهم قفل کرد-پس تو واقعا این تصمیم رو گرفتی.

سرش رو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید-میخوای جزئی از جف باشی؟!

جین یونگ لبهاش رو روی هم فشرد و سرسختانه سرش رو به طرفین تکون داد-نه!

دستش رو روی قفسه ی سینه ش گذاشت و لباسش رو بین مشتش فشرد-من نمیخوام جزئی از این گروه باشم.

جه بوم تکرار کرد-گروه؟

جین یونگ بینیش رو بالا کشید و صداش رو صاف کرد-مطمئنا تو تنها کار نمیکنی!

جه بوم بدون اینکه خودش متوجه بشه، گوشه ی لبش بالا پرید‌.

جین یونگ ادامه داد-تو به تنهایی نمیتونی اونقدری بی پشت و پناه باشی که بی هیچ خطری هم در قالب یک پلیس کار کنی، هم در قالب یک...

لب پایینش رو میون دندونهاش گرفت و گزیدش.

جه بوم لبهاش رو از هم فاصله داد-جنایتکار؟ چیزی که نگفتی این بود؟

جین یونگ لبهاش رو روی هم فشرد و پلکی زد. سردی و خشکی اون مرد عجیب بود‌. اونقدر عجیب که جین یونگ حس میکرد هرآن ممکنه پاهاش از روی زمین کنده بشن و سمت اون مرد کشیده بشه.

پلکهاش رو بست-از روزی که پاپا عنوان پدر رو برام گرفت، اطلاعات شرکتش رو در اختیارم گذاشت. اما نه همشون رو.

"ژانوس" Donde viven las historias. Descúbrelo ahora