Part 16

167 30 30
                                    

16_

جین یونگ ماتم زده پلکی زد.
سرش رو به طرفین تکون داد و با ناباوری گفت-تو از کجا_

جه بوم بین کلماتش پرید-پس تو کشتیش.

جین یونگ وحشت زده فریاد زد-نه !!! اون کشتش! من... من اونجا نبودم. یک بچه ی شش ساله چطور میتونه آدم بکشه!

جه بوم لبخند کج و کمرنگی رو گوشه ی لبهای باریک اما برجسته ش جا داد.
لذت میبرد از اینکه میتونه خودش رو هنوز هم مقابل جین یونگِ ترسیده قرار بده!
از اضطراب و حال بد جین یونگ لذت نمیبرد، اما حس قدرت خودش رو دوست داشت!
مگه یک قاتل میتونست همزمان نقش یک بازرس ایده آل رو در بیاره و از گروگان خودش، بازجویی کنه؟
جه بوم هر غیر ممکنی رو ممکن کرده بود!

جه بوم-اینو تو باید بگی!

جین یونگ-من نبودم. کسی که اونو کشت، من نبودم!

وحشت زده فریاد کشید‌.
براش اهمیتی نداشت چرا، جین یونگ فقط در اون لحظه میخواست خودش رو به "جف" ثابت کنه!
انگار دوست نداشت پارچه ی معصومیت از روی سرش پایین کشیده بشه و مثل یک هیولای قاتل جلوه کنه. درست مثل جف!

جه بوم کلافه نفس عمیقی کشید-کی بود؟مادرت بود؟

جین یونگ سرش رو یه سرعت به طرفین تکون داد-اون پاکه. از همه ی این کثیفی ها پاکه! روحش پاکه!

جه بوم با جدیت و کاملا با اطمینان گفت-بجز تو و مادر و پدرت کسی توی خونه نبوده! اگه پدرت به مادرت آسیب رسونده، یا باید از طرف مادرت به قتل رسیده باشه که احتمالش کمه، یا از طرف تو!

جین یونگ سرش رو به طرفین تکون داد-نه. از بیرون بود. یکی از بیرون خونه!

نگاه وحشت زده و نگرانش رو به کلیسای قدیمی داد و با کلافگی فریاد زد-قسم میخورم من نمیدونم کی بود و اصلا چرا اینکار رو کرد!

جه بوم کمی نزدیک تر شد‌. سینه به سینه ی جین یونگِ بی تاب ایستاد- جوری خاطراتت رو به زبون میاری، انگار دیروز این اتفاق افتاده ...نه بیست سال پیش...!

با افسوس گفت. با افسوسی که فقط خودش متوجهش بود، نه جین یونگِ بهم ریخته.
جین یونگ سر جاش ایستاد. بی حرکت، بدون نگاه های ترسیده و بی تاب، بدون از این طرف و اونطرف کردن بدنش. میخکوب، سر جاش ایستاد.
لبهاش رو روی هم فشرد و نگاه سنگینی به چشمهای جه بوم انداخت.

جین یونگ-برات جالبه؟ اینکه من رو به این حال در بیاری. برات جالبه؟

ناگهانی، با جدیت گفت!

جه بوم نفس عمیقی کشید-سوالاتم تموم نشدن.

جین یونگ دست لرزونش رو به یقه ی جه بوم رسوند.
با مشتی بی جون، یقه ش رو چنگ زد.

لبهاش رو از هم فاصله داد-بعدش چی میشه؟ بعدش کجا میخوای عذابم بدی؟

یقه ش رو رها کرد و قدمی به عقب رفت-تو در مورد من‌ چی میدونی؟ چی فهمیدی که تصمیم گرفتی برای حرف کشیدن از من، اینطوری عذابم بدی؟

"ژانوس" Where stories live. Discover now